مختصری از زندگانی امام حسن مجتبی ع
حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام
نوراللامع و الحُسن الجامع، مجلی سر حضرت ذی المن و القوس الطالع من الایمن، امام حسن بن علی بن ابیطالب. نام مبارک وی حسن و کنیه شریفش ابومحمد و القاب حضرتش مجتبی و زکی و تقی و طیب است و اشهر القابش مجتبی است. ولادت با سعادتش نیمه رمضان سال دوم هجرت و مولدش مدینه طیبه است. حضرتش هنگام رحلت جد بزرگوارش حضرت رسول، هشت سال و چند ماه داشت و فاصله چندانی از وفات حضرت رسول نگذشت که مادر والاگهرش سیده نساء فاطمه زهرا(س) نیز به پدر بزرگوارش ملحق شد و دو برادر حسن و حسین(ع) تنها ماندند. حضرت علی(ع) طبق وصیّت حضرت زهرا، امامه را برای سرپرستی آنها به خانه آورد. حضرت امام حسن در ظل عنایت پدر نشو و نما نمود و در جنگ های جمل و صفین و نهروان همه گاه ملازم رکاب پدر و در محاربات شرکت داشت و شجاعت ها از وی بروز و ظهور کرد
پس از شهادت پدر بزرگوارش در بیست و یکم رمضان سال چهلم هجرت به نص صریح پدر جانشین پدر و خلیفه پیغمبر گردید و مردم هم گروه گروه از جان و دل با وی بیعت کردند. وی پس از اتمام بیعت به رتق و فتق امور مشغول شد و برای بعضی از ولایات از قبیل یمن و حجاز عمّال جدید تعیین فرمود و عمال بعضی بلاد را همچنان بر جای گذاشت. دو ماه از بیعت و استقرار وی بر مسند خلافت گذشت و حضرتش همچنان در کوفه متوقف و به تنظیم امور بلاد اشتغال داشت و از آنجا که بر وفاداری مردم عراق مطمئن و بر ثبات و استقامت آنها متقین نبود، در این مدت نامی از معاویه نبرد و ذکری از جنگ و جهاد نکرد، تا اینکه ابن عباس عامل بصره نامه ای به حضرتش نوشت مبنی بر اینکه چرا در کوفه ساکت و آرام نشسته و برای جنگ با دشمن اقدامی نمی فرمائی؟ مردم منتظرند که تجهیز سپاه نموده به جانب شام روی آوری
حضرتش پس از وصول نامه وی بر عزیمت به طرف شام و حرب معاویه مصمم شد و به تجهیز سپاه مشغول گردید. در این حین مکشوف شد که معاویه جاسوسانی به بصره و کوفه برای جاسوسی و اغوای مردم فرستاده است. حضرتش فرمود تا آنها را دستگیر نموده، بکشند.آنگاه نامه ای به معاویه نوشت که جاسوسانی که برای تجسس امور و اغواء و فریب مردم به اطراف من فرستاده بودی، دستگیر و به سزای عمل خود رسیدند. این عمل بر تو روشن است بر اینکه راغب و مایل جنگ هستی، پس بزودی به مطلوب خویش خواهی رسید و میدان جنگ را مملو از سپاه خواهی دید. پس مکاتبات بسیار بین حضرت و معاویه، خبر رسید که معاویه با شصت هزار سپاه به عزم کوفه از شام بیرون آمده و در کنار جسرجخ فرود آمده است. حضرتش هم لشگریان را گرد آورده و در نخیله فرود آمد و پس از سه روز عرض سپاه کرد. چهل هزار نفر پیاده و سواره جرار به شمار آمدند. آنگاه حضرتش مردی حکم نام را با عده ای از لشگریان مأمور عزیمت انبار نمود و به حکم فرمود در انبار توقف کن تا دستور من به تو برسد. به محض ورود وی، معاویه پانصد هزار درهم و وعده حکومتی برایش فرستاد و وی را به اطاعت خود دعوت کرد. حکم پول را گرفت و شبانه به معاویه پیوست. خبر وی راه به حضرت حسن(ع) دادند. حضرتش بعد از شکایت از بی وفایی کوفیان و نکوهش آنان، مرد دیگری را از سپاهیان خواست و در حضور جمع از وی پیمان گرفت که غدر و خیانت نکند و به انبارش فرستاد. معاویه درباره وی هم همان عمل را کرد و او را هم فریفت. پس حضرتش عبیدالله بن عباس پسر عم خویش را به فرماندهی دوازده هزار نفر به رسم طلیعه سپاه مأمور حرکت به طرف معاویه نمود و دو نفر از برجستگان اصحاب خود قیس بن سعد بن معاد و سعید بن قیس را همراه وی نمود و به وی فرمود به طرف دشمن رهسپار شود و هر جا به معاویه رسید راه را بر وی بسته تا حضرتش با سپاه برسد
پس از رسیدن سپاه عبیدالله به سپاه معاویه جنگ آغاز شد.چندانی نگذشت که عبیدالله سپاه معاویه را عقب زد و تا لشگرگاهش براند. چون شب شد معاویه با فرستادن چند نفر به نزد عبیدالله و وعده سی هزار درهمی او را فریفت و او نیز شبانه و بدون اطلاع کسی به لشگر معاویه پیوست. پس قیس بن سعد فرماندهی سپاه را به دست گرفت و به مقابله پرداخت و تنور حرب گرم شد. آن روز هم سپاه معاویه هزیمت یافته و عقب نشینی کرد. چون شب شد معاویه خدعه گذشته را تجدید کرده و قصد اغوای قیس را داشت، ولی قیس اغواء شدنی نبود و فریفته نشد و فردا را به جنگ ادامه داد. اما دیگر انضباط لشگر کوفه مثل سابق نبود و رفتار قوا در سپاه و سران قوم غیر قابل اطمینان شده بود. حضرت امام حسن(ع) پس از خبر از خیانت عبیدالله به خطبه خوانی در کوفه پرداخت و از کوفیان شکایت نموده و از یأس از عاقبت کار و نتیجه جنگ و پیکار سخن راندند. پس از آن حضرتش وعده دیدار سپاه خود را لشگرگاه مدائن قرار داده و خود با جمعی در خدمتش عازم مدائن گردیدند و جمعی دیگر از حرکت امتناع نمودند
حضرتش در ساباط مدائن فرود آمد در حالتی که چنان بر همه کس ظنین بود که برای حفظ جان زرهی در زیر لباس بر تن داشت و موقع نماز جمعی را به محافظت خود می گماشت. خلاصه حضرت امام حسن(ع) پس از ورود به ساباط مدائن،برای آزمایش روحیه افراد لشگر و کشف بواطن و منویات قوا و سپاه خود خطبه ای اندک ابهام آمیز و فی الجمله مسالمت آمیز بیان فرمود و یاران خود را دعوت فرمود که از صلاح اندیشی و نظریه حضرتش در امور متابعت کنند. آنگاه از منبر فرود آمده به خیمه خود شتافتند. چون فرمایشات حضرت صراحت زیادی نداشت و مفادش روشن نبود،موجب تشویش افکار و مورد تعبیرات مختلف افراد گردید. عده ای گفتند حضرتش در خیال صلح با معاویه است، جمعی گفتند فقط منطوق فرمایشات ایشان شکایت از یاران و عدم اطمینان به آنان بود. در چنین احوالی ناگاه خبر دروغی انتشار یافت که قیس بن سعد فرمانده سپاه عراق در مسکن مقتول شده و عراقیان به کلی منهزم و مغلوب شده اند. این خبر کذب به کلی اوضاع را منقلب کرد و بر اغتشاش و اضطراب حال همراهان آن حضرت افزود و گمان امکان پیروزی بر معاویه و خیال غلبه حضرت حسن(ع) را از خاطره ها زدود و عده ای از اوباش لشگر سر به شورش برداشتند و به خیمه حضرت ریخته، مشغول غارت شدند. یکی سجاده از زیر پایشان کشید و دیگری ردایش را از دوش وی ربود و جان مبارکش در معرض خطر بود که جمعی از خواص اصحاب رسیده، گرد ایشان را گرفتند و از شر دشمنان حفظش نموده و اوباش را متفرق کردند. در تاریکی های ساباط مدائن یکی از معاندین از کمینگاه بیرون تاخته و با عصای آهنین که بر دست داشت زخم مهلکی بر ران مبارکش زد. حضرت با شمشیر دفاع نمود و دیگران رسیده ضارب را به سزایش رساندند و آن حضرت را که تاب سواری نداشت بر سریری جای داده به مدائن به خانه سعید بن مسعود ثقفی عموی مختار بن ابی عبیده بردند. آنجا هم مختار که جوانی نورس و در وادی هوا و هوس بود به عمویش پیشنهاد کرد که حضرت امام حسن(ع) را گرفته و تسلیم معاویه نمایند و امارت عراق را جایزه بگیرند. ولی عمش وی را ناسزا گفته و از پیش خود براند. خلاصه آن حضرت در بستر افتاده به معالجه مشغول و مردم مضطرب و پریشان و ملول و از عاقبت امور نگران و در کار خود متحیر و سرگردان بودند
در این حین حضرتش به علت قلت سپاه و بی وفایی یاران تصمیم به صلح با معاویه گرفتند. زیرا فی الواقع برای وی جز تنی چند از صحابه خاص حضرت علی(ع) یاوری نمانده بود. آنها هم آنقدر کم بودند که در اولین حمله محصور دشمن شده و از بین می رفتند، این بود که حضرت جز قبول صلح چاره ای نداشتند. لذا در جواب درخواست صلح معاویه نامه ای مبتنی بر تمایل به صلح با شرایط معین مرقوم داشته و شرایط را چنین شرح داد که معاویه بیرون از کتاب خدا و سنت رسول(ص) کار نکند و جانشین خویش را تعیین نکند و مسلمانان همه و در همه جا قرین امان و امنیت باشند، مخصوصا شیعیان علی(ع) در هر جا از حیث جان و عرض و ناموس در امان و محفوظ و مصون از تعرض باشند و نسبت به خود آن حضرت و برادرش امام حسین(ع) و کلیه خانواده علی(ع) نه در ظاهر و نه در خفا، دسیسه و توطئه نکند و سب و شتم علی(ع) و شیعیان را ترک گوید و متوقع نباشد که آن حضرت وی را امیرالمومنین خطاب کند و شهادتی در محضر وی نخواهد داد و هر سال 50 هزار درهم به حضرتش تقدیم نماید و موجودی فعلی بیت المال کوفه خاص حضرتش باشد و خراج دارابجرد را برای تقسیم بین ورثه مقتولین از شیعیان علی(ع) در جنگ های صفین و جمل به حضرتش واگذار کند
حضرتش صلح نامه را با شرایط منضمنه به توسط عبدالله بن حارث نزد معاویه فرستاد. وی از وصول آن مشعوف و مسرور شد و بی تامل تمام شرایط را قبول و تعهد آن را امضا نمود و چند نفر از خاصانش امضاء وی را گواهی کرده و آن را به حضرت مسترد داشت. خلاصه اینکه در روز 25 ربیع الاول سال چهل و یک هجری کار مصالحه پایان گرفت و پیکار خاتمه یافت و حضرت پس از شش ماه خلافت از آن دوری جست
پس از آن حضرتش از مدائن راه نخیله را در پیش گرفت و معاویه نیز متعاقب آن به نخیله وارد شد و مردم را در مسجد آنجا گرده آورده و در منبر به مردم گفت: ایها الناس به خدا قسم من برای ادای نماز و زکات یا روزه و حج با شما نمی جنگیدم، بلکه فقط به منظور فرمانروایی و سلطه بر شما جنگ می کردم. اکنون که شما را مقهور کرده،بر مرکب آرزو سوار شدم همه بدانید که عهود و شرایطی را که از حسن بن علی(ع) پذیرفته ام همه را زیر پا گذاشته و بر متکبر و عاصی و غیر مطیعی از شما ابقاء نخواهم کرد و هیچ مخالفی را زنده نخواهم گذاشت. آنگاه عزیمت کوفه کرده و از مردم طوعا و کرها بیعت گرفت. حضرت امام حسن(ع) پس از چند روز از کوفه رهسپار مدینه گردند و خاطر معاویه قرین مسرت و آرامش گشت، زیرا تا حضرتش در کوفه بود معاویه در باطن تشویشی داشت
حضرت امام حسن(ع) از این وقت تا آخر حیات گرفتار ملامت بدگویان و تشنیع دوستان و اذیت و آزار دشمنان بود. کوته فکران حضرتش را مذل المومنین خواندند و دوستان، صلح را اهانت آمیز خوانده به زخم زبان آن حضرت را می آزردند. تا اینکه در سال 49 هجری معاویه به عزم زیارت مکه به مدینه آمد و مشاهده علاقه و صمیمیت قلبی مردم حجاز نسبت به حضرت خاطرش را آشفته کرد و وجود آن حضرت را سد راه ولایتعهدی پسرش یزید می دانست، لذا تصمیم به قتل آن حضرت گرفت و زهری کشنده با وعده های فریبنده برای جعده دختر اشعث بن قیس که زوجه آن حضرت بود فرستاد که حضرتش را مسموم نماید و زوجیت یزید را جایزه بگیرد. آن ملعونه زهر را در کوزه آب حضرت ریخت و وی را مسموم نمود
حضرتش به روایتی چهل روز بر بستر بیماری افتاد و تنظیم وصایای خویش می فرمود و برادرش حسین بن علی سیدالشهدا(ع) را به جانشینی خود و حجة الله علی الخلق تعیین فرمود. در ضمن وصایا به برادر والاگهرش فرمود که میل دارم حتی الامکان مرا در جوار جدم رسول خدا دفن کنی ولی چنان پندارم که معاندین به ممانعت پیش آیند. اگر پندار من به حقیقت بپیوندد و دشمن راه ممانعت پیش گیرد، ترا به خدا قسم می دهم که در این راه دست به شمشیر نبری و راه مقاتلت پیش نگیری که راضی نیستم قطره ای خون در پای جنازه من ریخته شود و در این وصیت تاکید و اصرار میکنم. حضرتش وصایا را فرمود و در 27 یا 28 صفر سال پنجاه هجری به جوار جد بزرگوارش خرامید.
حضرت اباعبدالله طبق وصیت آن حضرت جنازه مطهرش را پس از تغسیل و تکفین به اتفاق بنی هاشم به طرف روضه مطهره حضرت رسول(ص) حرکت دادند. مروان بن حکم که قضیه را شنید به عجله نزد عایشه رفته وی را اغواء کرد که دفن حسن بن علی در جوار رسول خدا(ص) به امتیاز منفرد بودن پدرت در همجواری با پیغمبر لطمه می زند و عایشه را با جمعی از بنی امیه به مسجد رسول خدا آورد. عایشه رو به بنی هاشم کرده گفت: مدفن پیغمبر خانه من است و من راضی نیستم حسن بن علی را در خانه من دفن کنید. حضرت اباعبدالله فرمود: به خدا قسم اگر احترام وصیت و امر برادرم حسن در ترک معارضه و عدم مقاتله نبود به شما می فهماندم که قادر بر منع و دفع ما نیستید. از این رو جنازه مطهرش را که برای وداع با جد بزرگوارش آورده ام به بقیع می برم، پس جنازه مقدسش را که بنا به قولی بر اثر تیراندازی بنی امیه چند چوبه تیر به آن اصابت کرده بود به طرف بقیع برده در جوار جده اش فاطمه بنت اسد دفن نمودند، صلوات الله علیه
مدت عمر آن حضرت 47 سال و چند ماه و مدت خلافت الهی وی از شهادت پدر بزرگوارش تا این وقت 9 سال و چند ماه و خلافت ظاهری حضرتش 6 ماه و چند روز بود. در فضایل و مناقبش همین بس که حضرتش اولین سبط پیمبر و نخستین شخص کریمه ابنائنا و دومین امام هدی و سومین مصداق و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا و چهارمین فرد اصحاب کساء و ریحانه رسول خدا و سید شباب اهل الجنة است
بعضی از معاریف و اصحاب کبار آن حضرت: 1-قیس ورقا 2-رشید الهجری 3-میثم التمار 4-حجر بن عدی 5-رفاعة بن شداد 6-کمیل بن زیاد 7-مسیب بخیه فرازی 8-قیس بن سعد 9-عمرو بن حمق 10-زید بن ارقم 11-سلیمان بن صرد 12-جابر بن عبدالله 13-ابوالاسود دئلی 14-سلیم بن قیس 15- حبیب بن مظاهر 16-احنف بن قیس 17-اصبغ بن نباته 18-عبدالله بن جعفر طیار 19-مسلم بن عقیل 20-عبدالله بن عباس 21-حذیفة بن ابد 22-جارود بن منذر