مختصری از زندگانی پیامبر اکرم ص
سید المرسلین و رحمة للعالمین، المتمکن فی مقام او ادنی، المقرب الی الله حتی تدلی، خاتم الانبیاء، حضرت مصصطفی صلی الله علیه و آله
نام مبارکش محمد و پدرش عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف بن قصی بن کلاب بن مرة بن کعب بن لُوَی بن غالب بن فهر بن مالک بن نضر بن نزار بن مَعَد بن عدنان. سلسله نسب عدنان به چند واسطه به حضرت اسماعیل بن ابراهیم علیه السلام می رسد. مادر والاگهرش آمنه خاتون بنت وهب عبدمناف بن قصی بن کلاب بن مرة است.کنیت مبارکش ابوالقاسم، مولد ذات مقدسش مکه مکرمه است
حضرتش در روز جمعه 17 ربیع الاول مطابق 28 نیسان ماه و بیستم شباط رومی و 17 دی ماه فرسی، 55 روز بعد از وقعه فیل در سال 571 میلادی از مادر متولد گردید.پدر بزرگوارش جناب عبدالله دو ماه قبل از تولد آن حضرت رحلت کرده بود.حضرتش یک هفته از پستان مادر شیر خورد،سپس به علت قلت شیر مادرش، توبیه کنیز ابولهب که به مژدگانی تولد آن حضرت آزاد شده بود، حضرتش را سه ماه شیر داد. آنگاه به رسم بزرگان عرب که دایه از اعراب بادیه برای اطفال خود می گرفتند تا هوای آزاد بادیه اطفال را شجاع و فصیح بارآورد، حضرتش به حلیمه بنت عبدالله بن الحارث السعدیة سپردند
با اینکه حلیمه قبل از گرفتن حضرت رسول شیر به قدر کفاف طفل خود در پستان نداشت و یک پستان او هم خشک بود، به محض رسیدن آن حضرت به کنارش، هردو پستان وی مملو از شیر شد.پس از دوسال که مدت ارضاع تمام شد حلیمه حضرتش را برای دیدار مادر و اقوام به مکه آورد، ولی به واسطه کثرت علاقه ای که به آن حضرت داشت با الحاح از جدش جناب عبدالمطلب و مادرش اجازه گرفته حضرتش را مجددا همراه خود به صحرا برگردانده و دو یا سه سال دیگرنزد خود نگاهداشت. پس وی را که در این وقت پنج ساله بود به مکه آورده، تسلیم مادر و جدش کرد.حضرتش به سن شش سالگی که رسید مادرش حین مراجعت از دیدار اقوامش از مدینه در منزل ابوا رحلت نمود. آنگاه وی در تحت حضانت ام ایمن و کفالت و سرپرستی جدش عبدالمطلب قرار گرفت
پس از دوسال که حضرتش هشت ساله شد جدش نیز رحلت نمود و حضرتش را به جناب ابوطالب سپرد و درباره وی توصیه فراوان نمود. جناب ابوطالب چه قبل از بعثت وی به نبوت و چه بعد از آن دقیقه ای از حفاظت و حمایت آن حضرت خودداری نکرد و در همه مراتب بر اولاد خویش ترجیحش می داد، و چون 12 ساله شد وی را با خود به تجارت شام برد و بر حسب اشاره و توصیه بحیرا راهب که علامات نبوت را در چهره مقدسش دید و ابوطالب را از کید یهودان نسبت به آن حضرت بر حذر داشت به زودی به مکه اش بازگردانید، آنگاه حضرتش در سن 25 سالگی برای خدیجه بنت خویلد به تجارت شام رفته، سالما و غانما بازگشت و پس از بازگشت از شام بر حسب اظهار علاقه و تمایل خدیجه به ازدواج وی، خدیجه را به حباله نکاح خود درآورد
چون سن میارکش به 35 رسید در حین تعمیر کعبه به وسیله قریش در اختلاف و مشاجره ای که بین آنان برای حمل و نصب حجرالاسود پیش آمده بود حکمیت فرموده دستور داد که حجرالاسود را در پارچه ای گذاشته و اطراف آن را همگی گرفته دسته جمعی به پای دیوار خانه بردند، آنگاه حضرتش دست پیش برده سنگ را برگرفت و به رکن عراقی نصب فرمود. کم کم تمایلی به انزوا در حضرتش پیدا شد و سالی یک ماه در غار حِرا به خلوت می پرداخت و از غذایی که خانواده اش برایش می بردند به کمتر چیزی قناعت می فرمود، تا اینکه موقع بعثت نزدیک و آثار آن بر وی ظاهر می شد. مدتی بود که در خلوت صدای فرشته ای را بدون رؤیت می شنید و از او چیزها می آموخت تا اینکه سن مبارکش بالغ بر چهل شد و شب 27 رجب که پیشوایی ماسوی را به او دادند رسید
در آن شب جبرئیل بر حضرتش نازل و خود را به صورتی که در سیر و اخبار مذکور است بر وی ظاهر کردو فرمان الهی را به مضمون میمنت مشحون اقرا باسم ربک الذی خلق(بخوان به نام پروردگار خویش که بیافرید. سوره علق آیه 1) به حضرتش ایلاغ کرد و این وقت سال 611 میلادی بود و از آن به بعد نزول آیات قرآن به تدریج شروع شد
پس از اعلام همگانی اسلام و پس از لیلةالعقبه، کفار مصمم بر قتل و افنای آن حضرت گردیدند و حضرتش طبق امر الهی تصمیم به هجرت به مدینه گرفت و مقدمةً اکثر اصحاب را به تدریج به مدینه فرستاد. پس از آن خود حضرت در شب غره ربیع الاول سا ل سیزدهم بعثت، شبی که کفار قریش تصمیم گرفته بودند دسته جمعی به خوابگاهش حمله برده به قتلش برسانند؛ حضرت علی(ع) را احضار نموده و اماناتی که از مردم داشت به علی(ع) تسلیم نمود که به صاحبانش برساند و سفارشهای لازم را برای حرکت دادن خانواده اش به مدینه فرمود. آنگاه به علی(ع) فرمود که برای اغفال مشرکین شب در رختخواب به جای وی بخوابد و خود با ابوبکر شبانه حرکت فرموده و پس از سه روز توقف در غار ثور سحرگاه سوم راه مدینه را در پیش گرفت و در روز شنبه دوازدهم ربیع الاول به قریه قبا در چهار میلی مدینه وارد شدند. و حضرت علی(ع) که طبق دستور پس از 3 روز از مکه حرکت کرده بود در قبا به وی پیوست.
پس از گذشت 5 ماه از استقرار در مدینه روی تمام اصحاب را از مهاجرین و انصار در مجمعی گرد آورد وبین هر دو نفر از آنان عقد اخوت بست و آنان را در همه چیز برادر یکدیگر قرارداده مگر علی(ع) را که برای وی برادری تعیین نکرد.علی(ع) عرض کرد: یا رسول الله برای من برادری تعیین نفرمودی؟ فرمود: انت اخی فی الدنیا و الآخرة(تو برادر من در دنیا و آخرت هستت)؛ تو برادر خودم می باشی، و این اولین دفعه بود که مزیت علی(ع) را بر دیگران علی رؤس الاشهاد بیان فرمود.
باری در اول سال هفتم هجرت آیه مبارکه قل یا ایهاالناس انی رسول الله الیکم جمیعا(بگو ای مردم، من رسول خدا بر همه شما هستم. سوره اعراف آیه158) نازل و طبق این امر به حضرتش تصمیم گرفتند که رسالت خود را به اطراف و اکناف عالم ابلاغ و سلاطین و فرمانروایان جهان را دعوت به اسلام نمایند. لذا بر حسب مصلحت دید اصحاب فرمود تا انگشتری از نقره که بر نگین آن محمد رسول الله حک نمودند برای توشیح نامه ها تهیه کردند. آنگاه شش نامه به شش تن از پادشاهان نوشتند. اولین نامه برای نجاشی پادشاه حبشه، دوم برای هرقل امپراطور روم، سوم برای کسری پرویز شاهنشاه ایران، چهارم برای مقوقس فرمانروای اسکندریه، پنجم برای حارث بن ابی شمر فرمانروای شامات، ششم برای هوذة بن علائ حنفی والی یمن.
سال هشتم هجری واقعه فتح مکه اتفاق افتاد. بعد از نقض صلح حدیبیه توسط بزرگان قریش حضرتش به سمت مکه حرکت نمودند که وقتی حضرت به حدود مکه رسیدند ملازمان رکاب آن حضرت قریب 12 هزار نفر بودند. عباس بن عبدالمطلب عموی آن حضرت در این زمان اسلام آوردند. در چنین احوالی ایوسفیان و بدیل بن ورقا برای خبرگیری از اطراف مکه از شهر خارج شده و به طرف وادی پیش می رفتند که ناگاه خود را نزدیک سپاه فراوان پیغمبر دیدند و قبل از آنکه بتوانند به عقب برگردند دیده بانان سپاه آنها را دیده و دستگیر کردند. در این بین عباس عموی پیامبر بنابر سابقه دوستی با ابوسفیان، او را از آنها گرفته و حضور حضرتش آورد که حضرتش او را دعوت به اسلام نمود و ابوسفیان کرها اسلام آورد. آنگاه حضرت وی را فرمود که قبل از آن حضرت به مکه برود و به مردم اعلام کند.
حضرت رسول(ص) در روز سیزدهم یا بیستم رمضان سال هشتم هجرت با فتح و پیروزی وارد مسجد الحرام گردید و دور خانه هفت شوط طواف کرد. آنگاه فرمود تا درب خانه کعبه گشودند و نمام بتهای خانه را بشکست و بعضی از بتان که بر بالای طاقچه دیوار خانه بود و دست حضرتش نمی رسید به علی(ع) فرمود که پای بر دوش مبارکش نهاد و آنها را انداخته و درهم شکست.
سال دهم هجرت رسید و حضرتش برای گزاردن حج به مکه آمد و پس از ده روز توقف و ادای حج به طرف مدینه عزیمت فرمود و چون به اراضی غدیر جحفه که به «غدیرخم» مشهور است، رسید. در آنجا برای اجرای فرمان الهی و ابلاغ دستور ربانی که به امر صریح یا اَیُهاالرّسوُل بَلِّغ ما أُنزل الیک(ای پیامبر آنچه را از پروردگارت بر تو نازل شده ابلاغ کن) به ابلاغ آن تأکید و به مضمون وإن لم تفعل فما بلغت رسالته( و اگر نکنی رسالت او را ادا نکرده ای، سوره مائده آیه67) بر ترک آن تهدید شده بود، یعنی نصب علی بن ابیطالب(ع) به خلافت و تعیین وی به وصایت و فریضه قراردادن ولایت او بر امت توقف فرمود. پس همگی را که طبق بعضی روایات 70هزار نفر گفته اند به دور خود جمع کرد و فرمود تا منبری از جهاز شتر در میان جمع ترتیب دادند، علی(ع) را بالای منبر خواسته بازوی وی را بگرفت و وی را به مردم نشان داده فرمود ایها الناس من کنت مولاه فهذا علی مولا(ای مردم هرکس من مولای اویم اینک علی مولای اوست) و با عبارات مختلف و بیانات مکرر و مترادف خلافت و وصایت وی را تصریح و ولایتش را فریضه قرار داد. سپس فرمود تا چادری مخصوص بیعت مردم با علی(ع) به خلافت نصب کردند و حاضرین حضرتش همه با علی(ع) بیعت کردند، من جمله عمر هنگام بیعت با علی(ع) گفت بخ بخ لک یا علی اصبحت مولای کل مومن و مومنة (به به برتو ای علی که مولای من و مولای هر مرد و زن مؤمن شدی).و بالاخره در روز دوشنبه 28 صفر یا 12 ربیع الاول سال یازدهم هجرت پس از 13 یا 14 روز بیماری روح مقدسش به لقای پروردگار نائل آمد و امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(ع) با کمک عباس و فضل و قشم فرزندان عباس، بدن مطهرش را غسل دادند و تا روز چهار شنبه یعنی سه روز جنازه مقدسش را برای اینکه همه مسلمین از فیض نماز بر آن حضرت بهره مند شوند دفن نکردند. آنگاه در روز چهارشنبه بدن مبارکش را در خانه خود آن حضرت که مسکن عایشه بود دفن نمودند، صلوات الله و سلامه علیه و علی آله، سن مبارکش هنگام رحلت 63 سال بود که چهل سال بعد از بعثت در مکه و ده سال بعد از هجرت در مدینه سپری شد
No comments:
Post a Comment