Saturday, April 28, 2007

قطب پانزدهم: شیخ عبدالله یافعی

جامعُ الطَرَفین، رُکنُ الدّین و ال المُسلمین، شیخ عبدالله یافعی. نام شریفش عبدالله بن اسعد الیافعی، کنیه وی ابوالسّعادات و لقب وی غفیف الدین است. وی را به مناسبت طول اقامتش در مکّه و مدینه «نزیل الحرمین» نیز لقب داده اند. مولدش یافع که ناحیه ای از یمن است و از این رو معروف به یافعی شده است. وی از اکابر مشایخ و مرجع بسیاری از عرفا و بزرگان و جامع علوم ظاهری و باطنی بوده است. از شش نفر از مشایخ ارشاد سلاسل طریقت عصر خود خرقه کرامت و اجازه ارشاد و هدایت دریافت داشته است: نخست: جناب شیخ صالح بربری، دوم: برهان الدّین بن علی العلوی، سوم: رضی الدّین ابراهیم ابی محمد طبری مکّی، چهارم: شیخ نجم الدّین عبدالله اصفهانی، پنجم: شهاب الدّین احمد شاذلی، ششم: شیخ نورالدّین علی بن عبدالله الصوفی. علوّ مراتب باطنی و اعتلای درجات عرفانی وی را همین بس که چون شاه سیّد نعمت الله ولی در دامن تربیت او پرورش یافته و به درجه کمال رسیده است.

جنابش را در علوم ظاهری نیز تصنیفاتی و تألیفاتی است، در اصول دین و تفسیر و تصوف و تاریخ و غیره، بسیار برای طالبین نافع و هر یک تمامی مقصود مؤلف را جامع است. از آن جمله مرآت الجنان فی معرفه حوادث الزمان که معروف به تاریخ الریاحین و دیگر درالتنظیم فی حقایق القرآن العظیم ودیگر الارشاد و النظر فی ذکر الله تعالی دیگر نشر المحاسن العایه، دیگر بدیع العلل المنفصله فی الرّد علی المعتزله، دیگر کفایه المعتقد، دیگر نثرالریحان دیگر الشماس المعلم و نیز دیوان نظمی موسوم به کتاب الدّر.

سال رحلت وی را به اختلاف از هفتصد و پنجاه تا هفتصد و شصت و هشت ذکر کرده اند، ولی آنچه در ریحانه الادب ذکر شده و اصحّ به نظر می رسد، در آنجا رحلت آن جناب را در هفتصد و شصت ذکر و جمله «مخدوم اهل دل» را ماده تاریخ می گوید، به هر حال مدت تمکن وی بر اریکه هدایت و اشاد، نظر به اختلاف تاریخ فوت پنجاه و شش سال بوده است. آن جناب منصب خلیفه الخلفائی و جانشینی خود را به جناب شاه سیدّ نعمت الله ولی واگذار فرموده و وی را عهده دار احیاء سلسله علیه نمود.

معاصرین آن جناب از عرفا و مشایخ:1- ابوعبدالله محمد مشهور به ابی مطرف اندلسی؛ 2- جمال الدین ابوعبدالله محمد الذهبی؛ 3- شیخ مسعود الجاوی؛ 4- نجم الدین عبدالله بن محمد اصفهانی؛ 5- شیخ علاء الدّوله خوارزمی؛ 6- امیر سیّد علی همدانی؛ 7- شیخ کمال خجندی.

از علماء و فقها:1- احمد ابی محمد عبدالحلیم بن تیمیّه شهیر به ابن تیمیّه فقیه حنبلی که عقاید وهابیان نیز بر اصول عقاید او مبتنی است؛ 2- ابوعمر عزّالدین عبدالعزیزبن محمدبن ابراهیم مشهور به ابن جماعه عالم شافعی؛ 3- مسعودبن عمر ملقب به سعدالّین معروف به ملاّسعد تفتازانی.

از سلاطین و امراء:سلطان ابوسعید بهادرخان مغول.

از شعرا:خواجه حافظ شیرازی و شیخ کمال الدین مسعود خجندی.

شطری چند از فرمایشات وی:

فرمود که در اوائل حال مردّد بودم که به طلب علم روح که موجب فضیلت و کمال است بشتابم یا به عبادت رو آوردم که مثمر حلاوت طاعات و سلامت از آفات قیل و قال است. در این کشاکش و اضطراب مرا نه خواب ماند نه قرار، داشتم که روز و شب به مطالعه آن می گذراندم، در این بیقراری آن را بگشودم، در وی ورقی دیدم که هرگز تا آن ساعت ندیده بودم و در آن ورق بیتی چند که از کسی نشنیده بودم و این بود آن ابیات:

کُنْ عن هُمومِکَ مُعرضاً -- وَ کِّلِ الأمرَ اَلی القَضاء
فَلَرُبماالتّسع المضیق -- و لَرُبَّماافاق القضاء
ولَرُبَّ امرِمتعب -- لَکَفی عواقِبِه رضا
اللهُ یَفْعَلُ ما یَشاء -- فلا تَکُن مُتِعَرِّضا

چون آن ابیات خواندن، گویی آبی به آتش من زدند و شدّت حرارت و اضطراب مرا نشاندند.

از کرامات وی: شیخ علاء الدین خوارزمی گفت که شبی در بعضی از بلاد شام در خلوت خود بعد از نماز عشاء بیدار نشسته بودم، درِ خلوت از اندرون بسته، دو مرد دیدم با خود در خلوت، ندانستم از کجا درآمدند. ساعتی با من سخن گفتند و با یکدیگر ذکر احوال فقراء کردیم و آنان ذکر مردی از شام کردند و بر وی ثنا گفتند که نیک مردی است، اگر بدانستی که از کجا می خورد، بعد از آن گفتند سلام مرا به مصاحبت خود عبدالله یافعی برسان. گفتم: او از کجا می شناسید که وی در حجاز است؟ گفتند: بر ما پوشیده نیست و برخاستند و به سوی محراب پیش رفتند. پنداشتم که نماز خواهند گزارد از دیوار بیرون رفتند!

Monday, April 16, 2007

قطب چهاردهم: شیخ صالح بربری

الْمُرشد الکامِل و السّالک الواصل، جناب شیخ صالح بربری. نام شریفش سیدرضی الدین صالح است. وی اهل بربر مغرب است. بربر نام دو محل است: یکی در شرق که در خاک افغانستان نزدیک کابل واقع است، دیگری در غرب که مملکتی قدیم و کشوری بزرگ در حدود مملکت سودان و مصر است و مردمش همه عرب نژاد هستند. جناب شیخ صالح از اهل بربر مغرب است. وی با بسیاری از مشایخ شامات و مصر صحبت داشته و از هر یک به قدر الحصه استفاده روحی برده است تا بالاخره خدمت جناب شیخ کمال الدین کوفی سرسپرده و خرقه از دست وی پوشیده و اجازه ارشاد و دستگیری طالبان از آن جناب دریافت داشته، و جمع کثیری را به شاهراه هدایت دلالت فرموده است. از میان مشرَده و اصحاب، عنایت خاص با جناب شیخ عبدالله یافعی داشته و وی را در زیر بال عنایت و تربیت خود گرفته، به کمال رسانیده و خلافت و جانشینی خود و هدایت خلق را به وی واگذار نمود. جناب شیخ صالح به واسطه طول عمر با بسیاری از عرفاء و مشایخ هر دیار و هر طایفه صحبت داشته و همگی از فیوضات وجود شریف و میامن انفاس قدسیّه وی بهره مند گردیده اند، و کراماتی از آن جناب مشاهده می نموده اند. وی در زمان اولجایتوخان مغول بین سالهای هفتصد و ده تا هفتصد و شانزده رحلت فرموده و امور سلسله و منصب ارشاد را به جناب شیخ عبدالله یافعی واگذار نموده است.

مشاهیر معاصرین آن جناب از مشایخ عظام و عرفا: 1- شیخ علاء الدّوله سمنانی؛ 2- شیخ زاهد گیلانی؛ 3- شیخ عبدالله بن محمد الرازی؛ 4- شیخ صفی الدین اردبیلی.

از علماء و فقهاء: 1- علاّمه حسین بن یوسف بن مطهر حلّی شهیر به این مطهر؛ 2- سید الحسن علی بن عبدالله شاذلی؛ 3- خواجه نصیرالدین طوسی؛ 4- ابوالخیر عبدالله بن عمربن محمدبن بیضاوی مشهور به قاضی بیضاوی؛ 5- قاضی شمس الدین ابوالعباس احمد بن محمد مشهور به ابن خلّکان


از سلاطین: 1- هلاکوخان مغول؛ 2- ابقاء خان مغول؛ 3- احمدخان بن هلاکو؛ 4- ارغوان خان؛ 5- اولجایتو سلطان محمد خدابنده.

از شعرا و حکماء: 1- یا اباافضل کاشی؛ 2- همام شاعر تبریزی.

Friday, April 13, 2007

قطب سیزدهم: شیخ کمال الدین کوفی

الکامل الوافی و الزاهد الصوفی، جناب شیخ کمال الدین کوفی، نام ایشان را شیخ نجم الدین کمال کوفی نیز ضبط کرده اند. جنابش مصاحبت جمعی از بزرگان و مشایخ را چون محی الدین اعرابی و شیخ شهاب الدین دریافته و سرانجام مرید و سرسپرده جناب شیخ ابوالفتوح گردید و در ظل عنایت کامله وی به کمال رسیده و خلیفه و جانشین وی گردیده. آن جناب در مدت اشتغال به دایت عباد بسی از طالبان راه را هدایت و در وادی سلوک وارد نموده و عده ای را افتخار صحبت و مصاحبت نیز عنایت فرمود، چون کمال الدین اسمعیل اصفهانی و ابن فارض حموی و شیخ صالح بربری. و از آن میان در حق شیخ صالح عنایت بیشتر و توجهی عمیق تر مبذول داشته، وی را به درجه کمال و رتبه خلافت و جانشینی خود رسانید. جناب شیخ کمال الدین در عهد مستعصم عباسی بین سالهای ششصد و چهل و چهار و ششصد و پنجاه رحلت فرمود. ظاهراً مدت زمان ارشاد وی بین سی تا چهل سال بوده است و جانشین و خلیفه الخلفا وی شیخ صالح بربری است.

معاصرین آن جناب از مشایخ عظام و عرفا:1- شیخ محی الدین اعرابی؛ 2- ابوجعفر ابوالقاسم مشهور به این فارض؛ 3- ابوعبدالله فیروزآبادی صاحب قاموس؛ 4- شهاب الدین عمر سهروردی؛ 5- شیخ رضی الدین علی لالاغزنوی؛ 6- شیخ نجم الدین دایه؛ 7- مولانا شمس الدین تبریزی؛ 8- مولانا جلال الدین رومی؛ 9- بهاء الدین ولد.


از علماء و فقهاء: 1- ابوعمرو عثمان بن صلاح الدین مشهور به ابن صلاح سهروردی؛ 2- ابوعبدالله محمدبن سلیمان المغافری معروف به ابن ابی الربیع؛ 3- حسین بن عبدالعزیز مشهور به ابن ابی الاحوص؛ 4- عبدالحمید بن هبه الله بن محمد مشهور به ابن ابی الحدید؛ 5- رضی الدین علی بن یوسف بن علی بن مطهر حلی برادر علامه حلی.


از شعرا و حکماء:کمال الدین اسمعیل اصفهانی، شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی.


از خلفاء: المستنصربالله و المستعصم بالله عباسی.

Tuesday, April 10, 2007

قطب دوازدهم: شیخ ابوالفتوح

صاحِبُ الفُتوحاتِ القَلبیّه و الهادِی اِلی الحَقایق السِرّیه، جناب شیخ ابوالفتوح. نام شریفش ابوسعید الصعیدی که صعیدی به مناسبت انتساب وی به صعید مصر است. وی خلیفه شیخ ابومدین است و پس از رحلت شیخ ابومدین مأمور و عهده دار هدایت و ارشاد و دستگیری عباد گردید و در این راه سعی بلیغ می فرمود. وی با شیخ موسی صدرانی و شیخ محی الدین اعرابی برادر طریقت بودند. آن جناب را در سلسله مقامی بلند و در عرفان پایه ای ارجمند است، چنانکه یکی از بزرگان گوید:

صد هزاران رنج ها آمد به روح--تا سعیدی شد عیان چون بوالفتوح


وی در غزوه ای از غزوات مسلمانان مصر با فرنگیان شرکت فرموده، به درجه رفیعه شهادت رسید، و این واقعه در اواخر خلافت الناصرلدین الله عباسی بین سالهای ششصد و ده تا ششصد و بیست روی داده است، خلیفه و جانشین وی که به امر وی پس از وی عهده دار امور سلسله علیه و احیاء طریقه گردید، جناب شیخ نجم الدین کمال کوفی است.

مشاهیر معاصرین آن جناب از علماء و فقهاء:
1-صدرالدین ابوالحسن محمدبن عمرانی حمویه الجوینی فقیه؛ 2- ابی الحسن علی بن ابی الکرم مشهور به ابن اثیر؛ 3- مجدالدین ابوالسعادات بن المبارک بن ابی اکرم مؤلف کتاب النّهایه؛ 4- عزّالدین ابوحامد عبدالحمید هبه الله مشهور به ابن ابی الحدید.

از مشایخ و عرفا:
1- جناب شیخ فریدالدین عطار نیشابوری؛ 2- ابوالفضل احمدبن ابی الفضایل؛ 3- احمدبن ابراهیم اللاری؛ 4- شیخ ابومحمد مشهور به شیخ روزبهان؛ 5- شیخ قطب الدین حیدر مدفون در تربت حیدریه؛ 6- شیخ ابوالحسن علی بن حمید مشهور به ابن صبّاغ.

از خلفاء:
الناصرلدین الله و الظاهر بالله عباسی.

از سلاطین و امراء:
سلطان جلال الدین خوارزمشاه.

Saturday, April 7, 2007

قطب یازدهم: شیخ ابومدین

کَثیرُ الاِفاضات و جامعُ الکَلمات، شیخ ابوالنّجاه، معروف به شیخ ابو مدین. نام شریفش شعیب، فرزند حسین بن ابی الحسن ولی اشتهارش به همان شیخ ابومدین است. جنابش در توحید و توکّل سرآمد مشایخ وقت خود بوده و در اصطلاح اهل فنّ و عرفان به شیخ المشایخ مشهور است، که شاه نعمت اللّه ولی درباره وی می فرماید:

شیخ ابومدین است شیخ سعید -- که نظیرش نبوده در توحید

صیت علم و فضل ظاهرش و شهرت کمالات باطنی و نشر کشف و کرامات صادره از او چنان توجه و اقبال عمومی را به طرف وی جلب نموده بود که علماء و فقهاء و مشایخ معاصرش از قبیل شیخ ابوعبداللّه قرشی و شیخ اخی محمد الصّالح الاکافی و شیخ ابی غانم سالم و شیخ ابی علی واضح و شیخ ابی بصیر ایّوب و شیخ ابی الربیع المظفر بن الشیخ ابی فرید و غیره، جمعی کثیر و جمّی غفیر بر دست آن جناب شرف توبه و تلقین یافته، به شاهراه طریقت وارد شدند و عدّه ای به کمال رسیدند که سرآمد همه شیخ ابوالفتوح است که مقام خلافت و جانشینی آن جناب را یافت، و دیگر شیخ محی الدّین اعرابی و دیگر شیخ موسی صدرانی که به این دو نفر نیز اجازه دعوت و دستگیری طالبین مرحمت فرمود.

جناب ابومدین را تألیفاتی نیز هست که از جمله انس الوحید و نزهة المرید فی التوحید می باشد. جنابش تا سال پانصد و نود به هدایت خلق اشتغال داشت و در این سال خرقه تهی کرد. مدت تمکّن وی بر مسند ارشاد یازده سال و خلیفة الخلفاء و جانشین وی شیخ ابوالفتوح است. مزار متبرک جناب شیخ ابومدین در تلمسان است. (شهری است در الجزایر.)

معاصرین شیخ ابومدین از علماء و فقهاء: 1- ابوالفرج عبدالرّحمن بن علی جوزی مشهور به ابن جوزی؛ 2- شیخ ابوالربیع بن المظفربن الشیخ ابی فرید بن هبه اللّه؛ 3- شیخ اوحدالدّین کرمانی.

از عرفا و مشایخ: 1- شیخ ابی عبداللّه قرشی؛ 2- شیخ ابی بصیر ایّوب؛ 3- شیخ موسی صدرانی؛ 4- شیخ محی الدّین اعرابی؛ 5- شیخ جاگیر؛ 6- شیخ ابو علی حسن بن مسلم القادسی.

از خلفاء: الناصرلدین اللّه عباسی.

از سلاطین و امراء: سلطان طغرل بن ارسلان بن طغرل سلجوقی آخرین سلطان سلجوقی و غیاث الدّین ابوالفتح محمد بن سام غوری.
از شعراء و حکماء: 1- حکیم نظامی گنجه ای؛ 2- حکیم نظامی عروضی؛ 3- خاقانی شیروانی.

مختصری از فرمایشات وی:

شیخ محی الدین اعرابی در فتوحات آورده که شیخ ما ابومدین درباره حدیث العلماء ورثه الانبیاء (علماء ورثه انبیاء هستند.) فرمود: مِنْ عَلامَه صِدقِ المُرید فی اِرادَته عن الخلق، و مِنْ عَلامهِ صِدق فَرارِه عَن الخَق وجودُه لِلحَقّ، و مِن علامات صِدق وجودِه للحق، رجوعهُ الی الخلق، و هذا هو حال الوارث النبی، فانّه کان یَخْلُو بغار حراء یَنْقَطعُ الی الله فیه و تَرَکَ بیتَه و اهلَه، و یَفِرُّ اِلی رَبّه حَتّی نَجاهُ الَقُّ ثُمّ بَعَثَهُ رسولاً مرشداً الی عِبادّه، فَهذه حالاتُ ثلاثَهٌ وَرَثَه رسول الله فیها، مَنِ اعْتَنی الله به مِن اُمَّتِه و مِثلُ هذا سمّی وارثاً (علامات صدق مرید در ارادتش فرار او از خلق است، بقای وجود او برای حق است و از علامات بقای وجود او برای حق، رجوع مجدد او به سوی خلق است و این چنین است حال وارث نبی، زیرا پیغمبر صلی الله علیه وآله به خلوت رفت به غار حرا و به کلی منقطع به خدا می شد و خانه و اهل خانه اش را ترک می گفت، و به سوی خدا فرار می کرد تا اینکه خداوند او را رستگاری بخشید و مبعوث گردانید به عنوان رسالت و ارشاد به سوی بندگانش. پس این سه حالت ارثی است که از پیغمبر (ص) است و آن کس از امت که متوجه و جاهد برای نیل به آن باشد، می تواند وارث پیغمبر شود و این چنین کسی را می شود گفت وارث پیغمبر (ص)). از وی پرسیدند که توجّه خلق به تو و دست بوسیدن آنها هیچ در نفس تو اثری می کند؟ گفت: لمس مردم و بوسیدن آنها حجرالاسود را هیچ در آن سنگ اثر می کند؟ نی. گفت: من نیز در این باب حکم همان حجرالاسود را دارم. وقتی شنید که کسی این آیه را می خواند که ما اُوتیتُم مِنَ العلم الاّ قلیلاً (به شما مقدار قلیلی علم داده شده است ،سوره اِسراء، آیه85)، فرمود: این اندکی که ما را خدای تعالی داده است نه از آن ماست بلکه عاریت است نزد ما، و به بسیاری از آن نرسیده ایم که ما جاهلانیم علی الدّوام.

شطری از کرامات وی:

در نفحات الانس آورده که روزی شیخ ابی مدین بر کنار دریا می گذشت. جماعتی از کافران فرنگ وی را اسیر کردند و به کشتی بردند. دید که آنجا جمعی مسلمانند که اسیر گردیده اند. کشتی برای حرکت از جا نجنبید با آنکه بادهای قوی می جست. کافران را یقین شد که کشتی نخواهد رفت. با یکدیگر گفتند شاید این به واسطه این مسلمان است که اکنون گرفته ایم چه بسا که از اهل باطن باشد. شیخ را اجازت دادند که تا از کشتی برون برود. گفت: نمی روم تا همه مسلمانان را بگذارید بیرون آیند. چون چاره ندیدند همه را آزاد کردند، فی الحال کشتی ایشان روان شد.

در فتوحات ذکر شده که عارفی شیطان را در خواب دید؛ پرسید که حال تو با شیخ ابومدین که امام است در توحید و توکل چون است؟ گفت: مَثَل من با او چون خواهم وسوسه در دل او اندازم، مَثَل کسی است که در بحر محیط بول کند که آن را ناپاک کند و این دلیل حماقت او باشد، مَثَل من با دل ابومدین هم چنین است.

Friday, April 6, 2007

میلاد حضرت رسول ص

میلاد حضرت ختمی مرتبت، ختم رسل، رسول خدا، پیامبر اکرم حضرت محمد مصطفی صل الله علیه و آله بر حضرت حجة بن الحسن عج و تمامی پیروان راستین آن حضرت تبریک و تهنیت باد

بی شک الفست احد، ازو جوی مدد -- وز شخص احد به ظاهر آمد احمد
در ارض محمد شد و محمود آمد -- اذ قال الله: قل هو الله احد

ماه فروماند از جمال محمد - سرو نباشد به اعتدال محمد
قدر فلک را کمال و منزلتی نیست - در نظر قدر با کمال محمد
وعده دیدار هرکسی به قیامت - لیلة اسری شب وصال محمد
آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی - آمده مجموع در ظلال محمد
عرصه گیتی مجال همت او نیست - روز قیامت نگر جمال محمد
وانهمه پیرایه بسته جنت فردوس - بو که قبولش کند بلال محمد
همچو زمین خواهد آسمان که بیفتد - تا بدهد بوسه بر نعال محمد
شمس و قمر در زمین حشر نتابد - نور نتابد مگر جمال محمد
شاید اگر آفتاب و ماه نتابد - پیش دو ابروی چون هلال محمد
چشم مرا تا به خواب دید جمالش - خواب نمی گیرد از جمال محمد
سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی - عشق محمد بس است و آل محمد

عید همگی مبارک

Tuesday, April 3, 2007

قطب دهم شیخ ابومسعود اندلسی

اَلعالِمُ الآساسی و الزَاهِدُ المَواسی و المُحَقَّقُ الاُسطُقسّی، شیخ ابومسعود اشبیلی اندلسی. جنابش از مشاهیر عرفا و معاریف هادیان راه هدی بوده است. با بسیاری از مشایخ عظام از جمله شیخ عبدالقادر گیلانی صحبت داشته است. خرقه ارادت از دست جناب شیخ ابوالبرکات پوشیده و به توجّه وی به درجه کمال رسیده، به مقام خلیفة الخلفائی و جانشینی آن جناب نائل و پس از وی بر مسند ارشاد متکی و به تربیت طالبان و سالکان اشتغال داشته است. در میان هدایت یافتگان به تربیت شیخ ابومدین همت گماشت تا وی را به درجه کمال و مقام جانشینی خود رسانید. وفات جناب شیخ ابومسعود در سال پانصد و هفتاد و نه بوده و کلمه «عاشق حق» مادبه تاریخ وفات آن جناب و مرقد مطهرش در بغداد، در گورستان امام احمد حنبل است.

معاصرین آن جناب از عرفا و مشایخ: سیداحمد رفاعی؛
از خلفا:الناصرلدین الله عباسی؛
از سلاطین: سلطان صلاح الدین ایّوبی در مصر؛
از علما و فقهاء و فلاسفه:1- ابوعبدالله محمدبن منصوربن احمدبن ادریس مشهور به ابن ادریسی؛ 2- ابوالفتح یحیی بن حبشی مشهور به شهاب الدین سهروردی.

جمله ای چند از فرمایشات وی:
دجله می گذشتم در خاطر من گذشت که آیا حضرت حق را بندگانی باشد که در آب وی را پرستند. هنوز این خیال در خاطرم بود که آب دجله شکافت و مردی ظاهر شد و گفت آری ای ابومسعود، خدای تعالی را بندگان باشند که وی را در آب پرستند و من از ایشانم، من از تکریتم و از آنجا بیرون آمده ام، و گفت بعد از پانزده روز در تکریت فلان حادثه واقع خواهد شد، و چون پانزده روز گذشت آن واقعه همچنان که گفته بود واقع شد.

و هم روزی شیخ در میان مریدان گفت: پانزده سال است خدای تعالی مرا در مملکت تصرف داده است، اما من تصرف نمی کنم. ابن تاید که یکی از حضار بود، پرسید که چرا تصرف نمی کنی؟ گفت: من تصرف را به خدای تعالی بازگذارده ام که چنانکه بخواهد تصرف کند. یکی از درویشان که تازه به خدمتش آمده بود و جماعتی از مریدان را در اطراف شیخ جمع دید، گفت: یا شیخ شرط قدم گذاشتن بدین طریق و خود را از این طبقه شمردن آن است که بر صورت ایشان باشد و در تو اسباب ظاهر از همه جهت فراهم می بینم. فرمود: من ابتدا که قدم در این راه نهادم، به من گفتند هر چه از حق برسد قبول کن و نیکی و زشتی مبین، چون فیض رسد شاکرم و چون رنجی درآید صابر، کرامت درویش به سجاده و دلق نیست آن امری است که بنده داند و خدای او.


شطری چند از کرامات وی:
شیخ رکن الدین علاء الدوله سمنانی گفته است که وقتی در آن گورستان که امام احمد حنبل است می رفتم، در سر راه گنبدی پاکیزه بود، و من در مدتی که به آنجاها می رفتم نشنیده بودم که در آنجا بزرگی مدفون باشد، چون خواستم از آنجا ردّ شوم در باطن خود از آن گنبد اشاره ای حس کردم که ای فلان کجا می روی، بیا و ما را هم زیارتی بکن. من رفتم و به آن گنبد داخل شدم. آنجا وقت من خوش شد، دیدم که روح او می گوید همچنانکه من زندگی کردم زندگی کن، پرسیدم که تو چون زندگانی کرده ای؟ گفت: بدینسان که به تو وصیت می کنم. هر چه از حق به تو می رسد، قبول کن، گفتم: اگر قبول کردنی باشد قبول کنم. گفت: باری امروز چیزی به تو رسد قبول کن. گفتم: چنین کنم. چون به شهر آمدم این واقعه را با شیخ نورالدین عبدالرحمن گفتم. گفت: هیچ می دانی که آن گنبد کیست؟ گفتم نی! گفت او را ابومسعود می گویند، و وی طریقه عجیب داشته است که هر چه از حق به وی رسیدی، ردّ نکردی و از کسی چیزی نخواستی و لباس متکلف پوشیدی و خوراک متکلف خوردی، روزی یکی پیش وی آمدی و دید دستاری بر سر بسته که دویست دینار می ارزید، با خود گفت این چه اسراف است؟ دستاری که از آن دویست درویش را جامه و سفره توان ساخت یک درویش چرا بر سر بندد؟ شیخ ابومسعود به اشراق خاطر فکر را دریافت. فرمود: ای فلان ما این دستار را که به خود برنبسته ایم، اگر تو می خواهی ببر بفروش و برای درویشان سفره بیاور. آن شخص رفت و دستار را فروخت و سفره ای به تکلف درست کرده نماز دیگر بیاورد، و چون به مجلس درآمد باز همان دستار را بر سر شیخ دید، متعجب شد. شیخ فرمود: چه تعجب می کنی؟ از فلان خواجه بپرس که این دستار را از کجا آوردی؟ از وی پرسید آن خواجه گفت پارسال در کشتی بودیم باد مخالف وزید، نذر کردم که اگر به سلامت بیرون روم دستاری خوب به جهت شیخ هدیه برم، اکنون شش ماه است که عقب دستاری چنان که دلم می خواهد می کردم، نمی یافتم تا امروز که این دستار را در فلان دکان دیدم، گفتم این دستار لایق شیخ است بخریدم و بیاوردم. آنگاه شیخ فرمود دیدی که این دستار را دیگری بر سر ما می بندد.

Sunday, April 1, 2007

قطب نهم: شیخ ابوالبرکات

کاشِفُ الآیتِ و صاحِبُ الکَراماتِ و خوارِقُ العادات، جناب شیخ ابوالبرکات. از آن جناب در تمام تذکره ها فقط به کنیت نام برده شده و از نام شریفش ذکری نرفته است. وی در عرفان مقامی بلند و در ایقان درجه ای ارجمند داشته است چنانکه یکی از بزرگان در حقّش گفته است:

صدهزاران شیخ ظاهر مات شد -- تا یکی چون شیخ ابوالبرکات شد


با جناب شیخ مودود چِشتی و سیداحمد بن حسن الرّفاعی هم زمان بوده است. وی خلیفه الخلفاء و جانشین شیخ ابوالفضل بغدادی است و پس از وی مدتی متعهد ارشاد عباد و دستگیری طالبان راه سداد بود، و از جمله مریدان و تربیت شدگان آن جناب و اکمل آنها شیخ ابومسعود اندلسی است که درظلّ عنایت شیخ به کمال رسیده و جانشین و خلیفه آن جناب و از طرف شیخ مأمور هدایت عباد شد. تاریخ فوت تا یکی چون شیخ ابوالبرکات ضبط نشده.

معاصرین آن جناب از عرفا و مشایخ: 1- خواجه مودود چِشتی؛ 2- سید احمدبن حسن الرفاعی؛ 3- شیخ عبدالقادر گیلانی؛ 4- شیخ ضیاء الدین ابوالنّجیب سهروردی.

از علماء و فقها: حافظ ابوسعید عبدالکریم محمدبن منصور السمعانی فقیه شافعی، ابوالفرج مشهور به ابن جوزی.

از خلفاء: المستنجد بالله، المستضیئی به نورالله عباسی و الفایز بالله و العاضدلدین الله اسمعیلی.

از سلاطین و امراء: سلطان مغیث الدین سلجوقی.

از فرمایشات او:گفت: خُلق نیکو فاضلتر است از هر مزیتی و جوهر مردان به خُلق نیکو ظاهر شود. و فرمود: معیار تصوف خُلق است و هر که را خُلق نیکوتر او صوفی تر.