مختصری از زندگانی امام زین العابدین ع
حضرت سیدالساجدین علیه السلام
سیدالساجدین و زین العابدین،امام الامة و ابوالائمة ابن الخیرتین و مجمع البحرین، علی بن الحسین(ع). نام مبارکش علی و کنیتش ابومحمد و القاب همایونش زاهد و عابد و زکی و امین و سجاد و مشهورترین آنها زین العابدین است. پدر بزرگوارش حضرت سیدالشهداء(ع) و مادر والاگهرش شهربانو یا شاه زنان دختر یزدجرد آخرین پادشاه عجم است. از اینرو حضرتش را «ابن الخیرتین» گفته اند که از دو سوی پدر و مادر دارای عالی ترین نسب و والاترین حسب و شاهزاده عجم و عرب بوده است. تولدش به روایت اصح پانزده شعبان سی و هشت هجری در مدینه طیبه روی داد
دوره حیات این بزرگوار در عصری پر فتنه و اضطراب و زمانی توأم با شورش و انقلاب شروع شد و تا اواخر عمر وی آرامش کامل در هیچ کجا وجود نداشت. حضرتش دو سال از عمر را افتخار درک زمان درک جدش امیرالمومنین داشته و ده سال از حیات را در زمان حسن بن علی(ع) عموی بزرگوار گذرانده و ده سال و چند ماه هم در عصر پدر بزرگوارش به سر برد. تا اینکه قضیه جانسوز کربلا پیش آمد و جنابش در ملازمت پدر بزرگوار وارد کربلا گردیده، مریض شده و به واسطه شدت مرض در خیمه گاه بستری و البته از جهاد معذور بود و عارضه بیماری ذات مقدسش را که می بایستی بعد از پدر حجةالله علی الخلق باشد محفوظ نگهداشت. حضرتش در بستر بیماری در وداع آخر حضرت سیدالشهداء(ع) از عمه اش زینب کبری شمشیر و عصا خواست که فریضه جهاد را ادا و جان را در راه پدر فدا کند. حضرت سیدالشهداء(ع) از جهاد منعش کرد که مریض و قادر بر جهاد نبود و به گوش جانش سرود که هنوز راه مقصود تمام نیست. این نیمه راه است که من با مرکب شهادت طی می کنم، نیمه دیگر راه را تو و عمه ات باید با مرکب اسارت طی کنی. آنگاه ودایع امامت و اسرار ولایت را به وی سپرده و ماسوی را تحت سرپرستی وی قرار داد و خواهر والاگهرش زینب را بر مراتب آگاه و به پرستاری صوری آن حضرت و اطاعت معنوی از وی مأمور کرد و فرمان وصایت را به یکی از مخدرات مرحمت کرد که در لابلای موی خود مخفی و محفوظ نگهدارد
حضرتش با اینکه عصر روز عاشورا که پدر بزرگوارش شهید شد، فرمانفرمای ماسوی بود، صورتا اسیر دشمن بدسگال و مقید به زنجیر و بسته اغلال گردید که شیر حق بود و عار ناید شیر را از سلسله. عمر سعد حضرتش را همچون سایر اهل بیت حضرت سیدالشهداء که بر شتران بی جهاز سوار بودند بر شتری سوار و پای مبارکش را در زیر شکم شتر بست و چون به واسطه شدت ضعف تاب مقاومت و نشستن بر روی شتر نداشت، وی را با همان حال به کوفه برد و پس از آنکه در کوچه های کوفه توهین ها و بی حرمتی ها از مردم خائن و فاسق شنید، به مجلس عبیدالله بن زیاد ملعون واردش کردند. هنگام معرفی اسرا، آن ملعون نام مبارکش را پرسید. فرمود علی بن الحسین. گفت مگر علی بن الحسین را خدا در کربلا نکشت؟ فرمود او برادرم بود که مردم تو شهیدش کردند. گفت نه خدا او را بکشت. فرمود الله یتوفی الانفس حین موتها(خداوند هنگام مرگ جان انفس را می گیرد، زمر آیه 3). آن ملعون از رد جواب، غضبناک و امر به قتل آن حضرت کرد. عمه اش زینب به گردن آن جناب آویخت و گفت: به خدا قسم اگر او را به خواهی بکشی مرا هم باید بکشی
اسرا را طبق دستور یزید به جانب شام روانه کردند و محل توقف بین راه، گاهی آبادی ها و گاهی دیرهای نصاری، گاهی بیابان و سراب گاهها و چاه ها بود و وقتی محل نزول کاروان سرابگاه یا مزرعه های کوچک بی سرپناه بود. در هرحال طبق بعضی روایات که به صواب هم نزدیک می نماید، اسرای اهل بیت در شانزدهم ربیع الاول 61 به شام رسید. به هرحال حضرت سجاد را پس از مصائب و بلایا که تحمل عشری از آن جز از حوصله امامی صابر چون وی بیرون است، مغلولا با اسرا وارد شام و مجلس یزید نمودند و مکالمات و مخاطباتی که مشروحاً در کتب مقاتل ضبط است بین آن حضرت و یزید روی داد و آن ملعون نیز قصد قتل وی کرد، ولی خداوند قدرتش نداد. پس حضرت را با اسرا در خرابه ای بی سقف جای داد و گاه به گاه به مجلس خود احضارش می کرد و با وی مجادله و محاجه می نمود، تا پس از چندی ظاهرا از کرده اظهار پشیمانی و ندامت نموده و و با ابراز ملاطفت و عذرخواهی آن حضرت و اهل بیت را با بشیر بن جزام محترمانه و آزادانه به طرف مدینه روانه کرد. اما وضعیت مسلمانان از آن روز که خبر قضیه هائله کربلا و شهادت حضرت سیدالشهداء(ع) به بلاد و امصار رسید، مسلمانان در همه جا به جوش و خروش آمدند و به نهضت علیه یزید شروع نمودند. من جمله در مکه و مدینه مردم یکباره سر به شورش و طغیان برآوردند و در هر کوی و برزن و محفل و مجلس به لعن و شتم یزید و نشر مثالب و مطاعن وی پرداختند و ابراز تنفر و برائت از او می کردند، و فسخ بیعت او را از فرایض بر می شمردند. در مدینه مردم پیشوائی می جستند که قیادت قوم را عهده دار گردد و در مکه عبدالله بن زبیر از موقعیت استفاده کرده در ضمن خطبات تهییج آمیزی که ادا می کرد مردم را به خود دعوت می نمود
حضرت سجاد(ع) در تمام این وقایع از مردم کناره گرفته، گوشه انزوا را اختیار فرموده بود. در دوم محرم 64 خبر مرگ یزید منتشر شد و پسرش معاویة بن یزید بن معاویه بر جای پدرش نشست. این وقت شیعیانی که برای خونخواهی حضرت سیدالشهداء در تحت لوای سلیمان بن صرد خزائی گرد آمده بودند و به نام توابین مشهور شدند به قصد انتقام از قتله حضرت سیدالشهداء از کوفه بیرون آمده به طرف شام رهسپار شدند. عبیدالله بن زیاد که حاکم عراق بود و این وقت در بصره جای داشت از نهضت مردم عراق متوحش شده به طرف شام فرار کرد. اما شام هم ناآرام بود زیرا معاویة بن یزید بعد از چهل روز خلافت، سعادت هدایت یافت و مردم را در مسجد گرد آورده بعد از ادای خطبه خلافت جدش معاویه و پدرش یزید را من غیر حق و غاصبانه معرفی کرد و خود را هم سزاوار خلافت ندانسته فسخ بیعت و خلع خلافت از خود نمود و حتی بنا به قولی در جواب بعضی که می پرسیدند تکلیف مردم در باب خلافت چیست؟ گفت می دانم که اطاعت نخواهید کرد اگر نه می گفتم که خلافت حق شخص شخیص علی بن الحسین(ع) است
مروان بن الحکم بعد از جنگهای معدودی توانست خلافت را در دست بگیرد و پس از آن عبدالملک بن مروان بر تخت نشست. در این وقت مملکت اسلامی دو قسمت و در تحت لوا بود: شامات و نواحی آن را عبدالملک بن مروان تصرف داشت و عراق و حجاز را عبدالله بن زبیر متصرف بود. مختار بوسیله نامه مزوری به نام محمد بن الحنفیه مبنی بر مأموریت از طرف او برای خروج و خونخواهی حسین بن علی(ع) شیعیان را به دور خود جمع نمود. وی به اتفاق شیعیان در چهارشنبه 14 ربیع الاول 66 در کوفه خروج نمود و کوفه را پس از محارباتی قبضه کرد. آنگاه مختار به دارالاماره رفته و پس از اخذ بیعت از مردم به رتق و فتق امور مشغول گردید. سپس در تعقیب قتله حضرت سیدالشهداء برآمده عده ای از آن لعینان را که در کوفه یا نواحی آن مخفی شده بودند به دست آورده و به سزای خود رساند و هرکس از آنان را پیدا کرد به اقبح وجهی بکشت. تا اینکه در رمضان سال 67 به دست مصعب بن زبیر شهید شد. پس از جنگهای بسیار میان عبدالملک بن مروان و عبدالله بن زبیر در سال 73 هجری مکه به تصرف عبدالملک درآمد
در سال نود و چهار حضرت سجاد به قول مشهور به دسیسه ولید مسموم گردیده در بستر بیماری افتاد و اولاد و اقربا و خاندان خود را گرد آورده و فرزند ارجمندش امام محمد باقر(ع) را به جانشینی خود و امامت انام تعیین و ودایع را به وی سپرد و همه خاندان را به اطاعت وی توصیه فرمود و در دوازدهم محرم سال 94 پس از 55 سال و چند ماه عمر و 33 سال امامت به صوب جنان خرامید. حضرتش در اخلاق حمیده و فضائل پسندیده وارث حضرت مصطفی(ص) و در زهد ثانی جدش علی مرتضی(ع) و در صبر بر بلا ایوب صفت منفرد و بی همتا بود
عده ای از معاریف اصحاب آن حضرت: 1- یحیی بن ام الطویل 2-ابوحمزه ثمالی 3-ابوخالد کابلی 4-جابر بن عبدالله انصاری 5-فرزدق شاعر
1 comment:
ايليا با دو مطلب جديد به روز شد ...
Post a Comment