قطب ششم: شیخ ابوبکر طوسی
اَلعالِمْ بِامرالله و ناشِرُ دینِ اللهِ و السّراج الوَهّاج، جناب شیخ ابوبکر بن عبدالله الطوسی النّساج. در طریقت صاحب مقامی عالی و درجه بلند بوده است. سرسپرده و مرید جناب شیخ ابوالقاسم گورکانی و جانشین و خلیفه وی و مرشد و مراد جناب شیخ احمد غزالی طوسی و با شیخ ابوبکر دینوری مصاحبت داشته است. گویند روزی در بدایت حال در طلب، مجاهده و کوشش بسیار ورزید ولی مجاهده به مشاهده نمی انجامید، به درگاه حق تعالی از نومیدی بنالید. به سرّش ندا کردند که نسّاج، تو بنده محتاج هستی با درد خوکن تو را با یافت چه کار. ولی یأس نیافت و از کار باز نماند تا آنچه خواست یافت. شیخ احمد غزالی گوید که شیخ من شیخ ابوبکر در مناجات عرض کرد: اِلهی مَاالحکمهُ فی خِلْقَتی؟ جواب دادند: اَلْحِکمهُ فیْ خِلقَتِک رُؤیَتی فی مرآهِ روحِک و محبتی فی قَلبِک (خدایا چه حکمت در خلقت من بود؟ جواب دادند: حکمت خلقت تو دیدن من در آئینه روحت و دخول محبت من در قلبت بوده). جنابش پس از جناب شیخ ابوالقاسم گورکانی به امر وی بر اریکه ارشاد جلوس نمود تا سال چهارصد و هشتاد و هفت به ارشاد عباد اشتغال داشت، در آن سال دارفانی را وداع نمود. مدت قطبیت وی سی و هفت سال بوده است و خلیفه و جانشین وی جناب شیخ احمد غرالی است. این بیت در مادّه تاریخ وفات وی گفته شده:
چو از دارفنا بوبکر نساج -- بقا می یافت اندر قرب محبوب
چو سال ارتحال او بخواهی -- بگو قطب بوبکر محبوب
چو سال ارتحال او بخواهی -- بگو قطب بوبکر محبوب
معاصرین وی از مشایخ عظام: 1- شیخ ابوبکر دینوری؛ 2- ابوافضل محمدبن حسن ختلی.
از علماء و فقهاء: 1- شیخ ابواسحق شیرازی؛ 2- جمال الدین ابراهیم شافعی؛ 3- ابوبکر خطیب؛ 4- احمدبن علی بن ثابت.
از خلفاء: القائم بالمرالله و المقتدی بامرالله عباسی.
از سلاطین و امراء: سلطان الب ارسلان و سلطان ملکشاه سلجوقی و ابراهیم بن مسعود غزنوی.
شطری از کرامات وی: فرمود: تصور آب تشنگی ننشاند و فکرت آتش گرمی نبخشد و دعوی طلب و مطلب نرساند. هم او گفت: تا تار هستیِ موهوم سوخته نشود و دیده دل به سوزن غیرت از غیر او دوخته نشود، در خلوت خانه حیات شمع تجلیات جانان افروخته نگردد، زیرا تخم در زمینِ کاشته نکارند و نقش در کاغذِ نگاشته ننگارند. و گفت که توکل آن است که منع و عطاء جز ازخدا نبینی، و یقین دانی که توکل به حقیقت صفت ابراهیم خلیل علیه السلام است که چون در آتشش می انداختند، جبرئیل گفت؛ هیچ حاجت داری؟ گفت: به تو نه، چون از خویشتن غائب بود و به حق ناظر غیر حق در نظرش نیامد.
No comments:
Post a Comment