قطب پانزدهم: شیخ عبدالله یافعی
جامعُ الطَرَفین، رُکنُ الدّین و ال المُسلمین، شیخ عبدالله یافعی. نام شریفش عبدالله بن اسعد الیافعی، کنیه وی ابوالسّعادات و لقب وی غفیف الدین است. وی را به مناسبت طول اقامتش در مکّه و مدینه «نزیل الحرمین» نیز لقب داده اند. مولدش یافع که ناحیه ای از یمن است و از این رو معروف به یافعی شده است. وی از اکابر مشایخ و مرجع بسیاری از عرفا و بزرگان و جامع علوم ظاهری و باطنی بوده است. از شش نفر از مشایخ ارشاد سلاسل طریقت عصر خود خرقه کرامت و اجازه ارشاد و هدایت دریافت داشته است: نخست: جناب شیخ صالح بربری، دوم: برهان الدّین بن علی العلوی، سوم: رضی الدّین ابراهیم ابی محمد طبری مکّی، چهارم: شیخ نجم الدّین عبدالله اصفهانی، پنجم: شهاب الدّین احمد شاذلی، ششم: شیخ نورالدّین علی بن عبدالله الصوفی. علوّ مراتب باطنی و اعتلای درجات عرفانی وی را همین بس که چون شاه سیّد نعمت الله ولی در دامن تربیت او پرورش یافته و به درجه کمال رسیده است.
جنابش را در علوم ظاهری نیز تصنیفاتی و تألیفاتی است، در اصول دین و تفسیر و تصوف و تاریخ و غیره، بسیار برای طالبین نافع و هر یک تمامی مقصود مؤلف را جامع است. از آن جمله مرآت الجنان فی معرفه حوادث الزمان که معروف به تاریخ الریاحین و دیگر درالتنظیم فی حقایق القرآن العظیم ودیگر الارشاد و النظر فی ذکر الله تعالی دیگر نشر المحاسن العایه، دیگر بدیع العلل المنفصله فی الرّد علی المعتزله، دیگر کفایه المعتقد، دیگر نثرالریحان دیگر الشماس المعلم و نیز دیوان نظمی موسوم به کتاب الدّر.سال رحلت وی را به اختلاف از هفتصد و پنجاه تا هفتصد و شصت و هشت ذکر کرده اند، ولی آنچه در ریحانه الادب ذکر شده و اصحّ به نظر می رسد، در آنجا رحلت آن جناب را در هفتصد و شصت ذکر و جمله «مخدوم اهل دل» را ماده تاریخ می گوید، به هر حال مدت تمکن وی بر اریکه هدایت و اشاد، نظر به اختلاف تاریخ فوت پنجاه و شش سال بوده است. آن جناب منصب خلیفه الخلفائی و جانشینی خود را به جناب شاه سیدّ نعمت الله ولی واگذار فرموده و وی را عهده دار احیاء سلسله علیه نمود.
معاصرین آن جناب از عرفا و مشایخ:1- ابوعبدالله محمد مشهور به ابی مطرف اندلسی؛ 2- جمال الدین ابوعبدالله محمد الذهبی؛ 3- شیخ مسعود الجاوی؛ 4- نجم الدین عبدالله بن محمد اصفهانی؛ 5- شیخ علاء الدّوله خوارزمی؛ 6- امیر سیّد علی همدانی؛ 7- شیخ کمال خجندی.از علماء و فقها:1- احمد ابی محمد عبدالحلیم بن تیمیّه شهیر به ابن تیمیّه فقیه حنبلی که عقاید وهابیان نیز بر اصول عقاید او مبتنی است؛ 2- ابوعمر عزّالدین عبدالعزیزبن محمدبن ابراهیم مشهور به ابن جماعه عالم شافعی؛ 3- مسعودبن عمر ملقب به سعدالّین معروف به ملاّسعد تفتازانی.
از سلاطین و امراء:سلطان ابوسعید بهادرخان مغول.از شعرا:خواجه حافظ شیرازی و شیخ کمال الدین مسعود خجندی.
شطری چند از فرمایشات وی:فرمود که در اوائل حال مردّد بودم که به طلب علم روح که موجب فضیلت و کمال است بشتابم یا به عبادت رو آوردم که مثمر حلاوت طاعات و سلامت از آفات قیل و قال است. در این کشاکش و اضطراب مرا نه خواب ماند نه قرار، داشتم که روز و شب به مطالعه آن می گذراندم، در این بیقراری آن را بگشودم، در وی ورقی دیدم که هرگز تا آن ساعت ندیده بودم و در آن ورق بیتی چند که از کسی نشنیده بودم و این بود آن ابیات:
فَلَرُبماالتّسع المضیق -- و لَرُبَّماافاق القضاء
ولَرُبَّ امرِمتعب -- لَکَفی عواقِبِه رضا
اللهُ یَفْعَلُ ما یَشاء -- فلا تَکُن مُتِعَرِّضا
چون آن ابیات خواندن، گویی آبی به آتش من زدند و شدّت حرارت و اضطراب مرا نشاندند.
از کرامات وی: شیخ علاء الدین خوارزمی گفت که شبی در بعضی از بلاد شام در خلوت خود بعد از نماز عشاء بیدار نشسته بودم، درِ خلوت از اندرون بسته، دو مرد دیدم با خود در خلوت، ندانستم از کجا درآمدند. ساعتی با من سخن گفتند و با یکدیگر ذکر احوال فقراء کردیم و آنان ذکر مردی از شام کردند و بر وی ثنا گفتند که نیک مردی است، اگر بدانستی که از کجا می خورد، بعد از آن گفتند سلام مرا به مصاحبت خود عبدالله یافعی برسان. گفتم: او از کجا می شناسید که وی در حجاز است؟ گفتند: بر ما پوشیده نیست و برخاستند و به سوی محراب پیش رفتند. پنداشتم که نماز خواهند گزارد از دیوار بیرون رفتند!