Saturday, April 7, 2007

قطب یازدهم: شیخ ابومدین

کَثیرُ الاِفاضات و جامعُ الکَلمات، شیخ ابوالنّجاه، معروف به شیخ ابو مدین. نام شریفش شعیب، فرزند حسین بن ابی الحسن ولی اشتهارش به همان شیخ ابومدین است. جنابش در توحید و توکّل سرآمد مشایخ وقت خود بوده و در اصطلاح اهل فنّ و عرفان به شیخ المشایخ مشهور است، که شاه نعمت اللّه ولی درباره وی می فرماید:

شیخ ابومدین است شیخ سعید -- که نظیرش نبوده در توحید

صیت علم و فضل ظاهرش و شهرت کمالات باطنی و نشر کشف و کرامات صادره از او چنان توجه و اقبال عمومی را به طرف وی جلب نموده بود که علماء و فقهاء و مشایخ معاصرش از قبیل شیخ ابوعبداللّه قرشی و شیخ اخی محمد الصّالح الاکافی و شیخ ابی غانم سالم و شیخ ابی علی واضح و شیخ ابی بصیر ایّوب و شیخ ابی الربیع المظفر بن الشیخ ابی فرید و غیره، جمعی کثیر و جمّی غفیر بر دست آن جناب شرف توبه و تلقین یافته، به شاهراه طریقت وارد شدند و عدّه ای به کمال رسیدند که سرآمد همه شیخ ابوالفتوح است که مقام خلافت و جانشینی آن جناب را یافت، و دیگر شیخ محی الدّین اعرابی و دیگر شیخ موسی صدرانی که به این دو نفر نیز اجازه دعوت و دستگیری طالبین مرحمت فرمود.

جناب ابومدین را تألیفاتی نیز هست که از جمله انس الوحید و نزهة المرید فی التوحید می باشد. جنابش تا سال پانصد و نود به هدایت خلق اشتغال داشت و در این سال خرقه تهی کرد. مدت تمکّن وی بر مسند ارشاد یازده سال و خلیفة الخلفاء و جانشین وی شیخ ابوالفتوح است. مزار متبرک جناب شیخ ابومدین در تلمسان است. (شهری است در الجزایر.)

معاصرین شیخ ابومدین از علماء و فقهاء: 1- ابوالفرج عبدالرّحمن بن علی جوزی مشهور به ابن جوزی؛ 2- شیخ ابوالربیع بن المظفربن الشیخ ابی فرید بن هبه اللّه؛ 3- شیخ اوحدالدّین کرمانی.

از عرفا و مشایخ: 1- شیخ ابی عبداللّه قرشی؛ 2- شیخ ابی بصیر ایّوب؛ 3- شیخ موسی صدرانی؛ 4- شیخ محی الدّین اعرابی؛ 5- شیخ جاگیر؛ 6- شیخ ابو علی حسن بن مسلم القادسی.

از خلفاء: الناصرلدین اللّه عباسی.

از سلاطین و امراء: سلطان طغرل بن ارسلان بن طغرل سلجوقی آخرین سلطان سلجوقی و غیاث الدّین ابوالفتح محمد بن سام غوری.
از شعراء و حکماء: 1- حکیم نظامی گنجه ای؛ 2- حکیم نظامی عروضی؛ 3- خاقانی شیروانی.

مختصری از فرمایشات وی:

شیخ محی الدین اعرابی در فتوحات آورده که شیخ ما ابومدین درباره حدیث العلماء ورثه الانبیاء (علماء ورثه انبیاء هستند.) فرمود: مِنْ عَلامَه صِدقِ المُرید فی اِرادَته عن الخلق، و مِنْ عَلامهِ صِدق فَرارِه عَن الخَق وجودُه لِلحَقّ، و مِن علامات صِدق وجودِه للحق، رجوعهُ الی الخلق، و هذا هو حال الوارث النبی، فانّه کان یَخْلُو بغار حراء یَنْقَطعُ الی الله فیه و تَرَکَ بیتَه و اهلَه، و یَفِرُّ اِلی رَبّه حَتّی نَجاهُ الَقُّ ثُمّ بَعَثَهُ رسولاً مرشداً الی عِبادّه، فَهذه حالاتُ ثلاثَهٌ وَرَثَه رسول الله فیها، مَنِ اعْتَنی الله به مِن اُمَّتِه و مِثلُ هذا سمّی وارثاً (علامات صدق مرید در ارادتش فرار او از خلق است، بقای وجود او برای حق است و از علامات بقای وجود او برای حق، رجوع مجدد او به سوی خلق است و این چنین است حال وارث نبی، زیرا پیغمبر صلی الله علیه وآله به خلوت رفت به غار حرا و به کلی منقطع به خدا می شد و خانه و اهل خانه اش را ترک می گفت، و به سوی خدا فرار می کرد تا اینکه خداوند او را رستگاری بخشید و مبعوث گردانید به عنوان رسالت و ارشاد به سوی بندگانش. پس این سه حالت ارثی است که از پیغمبر (ص) است و آن کس از امت که متوجه و جاهد برای نیل به آن باشد، می تواند وارث پیغمبر شود و این چنین کسی را می شود گفت وارث پیغمبر (ص)). از وی پرسیدند که توجّه خلق به تو و دست بوسیدن آنها هیچ در نفس تو اثری می کند؟ گفت: لمس مردم و بوسیدن آنها حجرالاسود را هیچ در آن سنگ اثر می کند؟ نی. گفت: من نیز در این باب حکم همان حجرالاسود را دارم. وقتی شنید که کسی این آیه را می خواند که ما اُوتیتُم مِنَ العلم الاّ قلیلاً (به شما مقدار قلیلی علم داده شده است ،سوره اِسراء، آیه85)، فرمود: این اندکی که ما را خدای تعالی داده است نه از آن ماست بلکه عاریت است نزد ما، و به بسیاری از آن نرسیده ایم که ما جاهلانیم علی الدّوام.

شطری از کرامات وی:

در نفحات الانس آورده که روزی شیخ ابی مدین بر کنار دریا می گذشت. جماعتی از کافران فرنگ وی را اسیر کردند و به کشتی بردند. دید که آنجا جمعی مسلمانند که اسیر گردیده اند. کشتی برای حرکت از جا نجنبید با آنکه بادهای قوی می جست. کافران را یقین شد که کشتی نخواهد رفت. با یکدیگر گفتند شاید این به واسطه این مسلمان است که اکنون گرفته ایم چه بسا که از اهل باطن باشد. شیخ را اجازت دادند که تا از کشتی برون برود. گفت: نمی روم تا همه مسلمانان را بگذارید بیرون آیند. چون چاره ندیدند همه را آزاد کردند، فی الحال کشتی ایشان روان شد.

در فتوحات ذکر شده که عارفی شیطان را در خواب دید؛ پرسید که حال تو با شیخ ابومدین که امام است در توحید و توکل چون است؟ گفت: مَثَل من با او چون خواهم وسوسه در دل او اندازم، مَثَل کسی است که در بحر محیط بول کند که آن را ناپاک کند و این دلیل حماقت او باشد، مَثَل من با دل ابومدین هم چنین است.

No comments: