Friday, February 23, 2007

شیخ المشایخ اول: شیخ معروف کرخی

رهنمای طریقت علوی، دربان دربار رضوی، جناب معروف کرخی قدس الله سرّه. کنیه آن جناب ابومحفوظ و نام معروفش همان معروف است. موطن پدری و مولدش کرخ یکی از محلات مشهور بغداد است. پدر وی بنابر اختلاف اقوال فیروز یا فیروزان یا علی (ظاهراً فیروز یا فیروزان نام قبل از اسلام وی بوده و نام علی را بعد از اسلام برای خود اختیار کرده است) نام داشته است. پدر و مادر وی نصرانی بوده اند، از این رو در طفولیت وی را به معلمی ترسا سپردند. معلم طبق رویه خود وی را به تثلیث خواند و به نام اب و ابن و روح القدس به وی تسبیح آموخت. وی بر معلم انکار آورد که نی خدا واحد است. معلم سخت کتکش زد. او از مکتب گریخت ولی به خانه نرفت و مدتها آواره و ناپیدا بود. والدینش از فقدانش متأسف و آرزو می کردند معروف برگردد، بر هر دینی می خواهد باشد، حتی می گفتند اگر برگردد، بر هر دینی باشد ما هم با وی موافقت می کنیم. آن جناب پس از آنکه بردست مبارک حضرت علی بن موسی الرضا (ع) به اسلام مشرف و تلقین توبه یافت، به خانه پدر برگشت و درب خانه بزد. پدرش پس از ملاقات و استشار از مراجعت وی، گفت: بر چه دینی هستی؟ گفت: بر دین اسلام. پدر و مادرش نیز به اسلام گرویدند.

حضرتش در ابتدا مدتی با شیخ داود طائی مصاحبت داشت و مشغول ریاضت بود تا به افتخار دربانی خانه حضرت رضا (ع) مفتخر آمد و تا آخر عمر قرین این افتخار بود و عاقبت هم سر بر آستانه مبارک جان داد. به این قسم که در سنه دویست هجری عدّه ای از شیعیان خراسان به قصد زیارت و تشرف حضور حضرت رضا (ع) بر در خانه آن حضرت جمع بودند و پس از اخذ اجازه شرفیابی از کثرت شوق و ولع به حالت هجوم وارد منزل شدند. جناب شیخ معروف که در آن زمان پیرمرد و ضعیف و بر باب خانه ایستاده بود بر اثر فشار و ازدحام جمعیت دچار شکستگی استخوان پهلو گردیده و از آن صدمه به زودی رحلت فرمود. مدفن آن حضرت بغداد است


تولد آن جناب ضبط تواریخ نیست ولی رحلت حضرتش سنه دویست یا دویست و چهار هجری ضبط شده است. از مدت حیات نیز ذکری در جائی نشده است. امام و پیشوا و مولای وی حضرت علی بن موسی الرضا (ع) است

معاصرین آن جناب از عرفا: شیخ داود طائی، شیخ بلخی شقیق، بشر حافی، ابوتراب نخشبی، ذوالنون مصری، ابوهاشم صوفی، حاتم اصم که با اغلب مصاحبه و یا امکان مصاحبه داشته است

از خلفاء و امراء: عبدالله مأمون خلیفه عباسی، فضل بن سهل وزیر ایرانی مأمون، طاهر بن الحسین مشهور به ذوالیمینین


از علماء و فقها: یحیی بن اکثم کوفی، مالک بن انس، واصل بن عطاء بن کسائی نحوی معروف


مأذونین ارشاد که از طرف وی به اجازه دستگیری مفتخر شده اند: 1- خلیفة الخلفاء و جانشین وی جناب شیخ سری سقطی؛ 2- ابراهیم بن عیسی؛ 3- محمد بن سوار؛4- ابواسحق صیاد


علو مرتبه وی به حدی بود که از وی چهارده سلسله طریقت منشعب شده که به سلاسل معروفیه مشهورند: 1- مولویه؛ 2- سهروردیه؛ 3- نوربخشیّه؛ 4- معنویه؛ 5- نعمت اللّهیّه؛ 6-ذهبیّه کبرویه؛ 7- ذهبیّه اغتشاشیّه؛ 8- بکتاشیّه؛ 9- رفاعیّه؛ 10- نقشبندیه؛ 11- جمالیّه؛ 12- قونویّه، 13- قادریّه؛ 14- پیرحاجات


جانشین و خلیفه وی شیخ سریّ سقطی است.

اینک که به آخر ترجمه آن جناب رسیدیم تیمناً شطری از فرمایشات آن حضرت گفته می شود: در تذکره گوید که شیخ معروف فرمود که صوفی اینجا (شاید منظور از کلمه «اینجا» عالم ملک باشد که صوفی نباید عرض حاجت کند، بلکه باید دهانش از تقاضا بسته باشد که:


می شناسم من گروهی ز اولیا--که دهانشان بسته باشد از دعا


صوفی فقط باید منتظر عنایت باشد. یا مقصود از «اینجا» حضور مرشد، مخصوصاً در حلقه ذکر باشد که صوفی باید به کلی خواست خود را حواله و موکول به خواست مرشد بدارد که او هر چه مصلحت بداند بخواهد.) مهمان است و تقاضای مهمان بر میزبان جفاست. مهمان باید که باادب باشد، منتظر باشد، نه متقاضی. یکی از شیخ نصیحتی خواست فرمود: اِحْذَرْ اَنْ لا یَراکَ اللّه الاّ فی زِیّ المَساکینَ. (حذر کن از اینکه ترا خداوند جز در هیئت مساکین ببند.) سُئِلَ معروفٌ عن المَحَبّهُ. قال: المحبَهُ لَیسَت مِن تَعلُّمِ الحَقّ اِنّما هو مِنْ مواهب الحَقّ و فَضْلِهِ. (از معروف از محبت سؤال شد. فرمود: محبت از آموزش حق بر بندگان نیست بلکه از عطایای حق و تفضلات اوست.) و فرمود: جوانمردی در سه چیز است: 1- وفای بی خلاف؛ 2- ستایش بی وجود؛ 3- عطای بی سؤال. و فرمود: علامت اولیاء خدا آن است که فکر ایشان در خدای و قرار ایشان با خدای و شغل ایشان در راه خدا بود. و فرمود: طلب بهشت بی عمل گناه است، و انتظار شفاعت بی نگاهداشت سنت نوعی غرور، و امید به رحمت در نافرمانی جهل و حماقت است. و گفت: تصوّف گرفتن حقایق و گفتن دقایق و نومیدی از آنچه در دست خلایق است. و فرمود: زبان از مدح نگاه دارید چنانکه ازذمّ. از وی سؤال کردند که به چه چیز دست یابیم بر طاعت. فرمود: بدانکه حبّ دنیا از دل بیرون کنید که اگر آهنگ چیزی در دل شما پدید آید هر سجده ای که کنید آن چیز را کنید


و نیز شمه ای از کرامات آن حضرت آورده می شود: در تذکره آورده است که روزی آن جناب با جمعی از صحابه در راهی می رفت، به عدّه ای از جوانان رسیدند که به لهو و لعب و فسق مشغول بودند. چون اصحاب و شیخ گذشته به لب دجله رسیدند، اصحاب عرض کردند: یا شیخ دعا کن که خدای این فسّاق راغرقه کند تا شومی منقطع شود. فرمود: دستها به دعا بردارید. سپس رو به آسمان کرده، عرض کرد: الّهی چنانکه در دنیا عیش آنان خوش کردی در آن جهان هم عیش خوش روزیشان کن. اصحاب متعجب شدند که ما سرّ این دعا ندانستیم. فرمود: تأمل کنید تا سرّآن دریابید. هم در آن وقت جوانان رباب بشکستند و شراب بریختند و با گریه به محضر شیخ آمده، بر پایش افتاده و توبه نمودند. شیخ فرمود که دیدید مراد همه بدون غرق حاصل شد


شیخ سرّی گفت: روز عیدی شیخ معروف را دیدم که هسته خرما بر می چیند. گفتم شیخا اینها را چه می کنی؟ فرمود: کودکی یتیم دیدم که گریه می کرد که یتیمم و چون سایر کودکان جامه نو ندارم. هسته خرما بر می چینم که بفروشم و برایش جوز بخرم که بازی کرده دلش خوش شود، گفتم اجازه ده من این مهم انجام دهم. اجازه داد، من کودک را به خانه بردم و جامه نو پوشاندم و شاد کردم در حال نوری در دل من پیدا شد، و حالم بگردید و بسا سرّ که بر من هویدا گردید

No comments: