Thursday, February 15, 2007

حضرت صاحب الامر علیه السلام

اِمامُ الاِنسِ و الجّانِ و خلیفةالرَّحمان و شَریکُ القُرآن، حضرت حجة بن الحسن علیه اسلام (عج). نام مبارکش «م ح م د» کنیت حضرتش ابوالقاسم، القاب شریفش مهدی، منتظر، حجّة خلف، قائم. تولد همایونش نیمه شعبان دویست و پنجاه و پنج، مادر والاگهرش امّ ولدی که نام اصیلش ملیکه و به نرجس خاتون مشهور و معروف است طبق بعضی اخبار وی فرزندزاده قیصر روم بوده است.


ذات مقدس حضرتش از ابتدای تولد مانند حضرت موسی (ع) به علت بیم از کید اعداء و حفظ از گزند اشقیا از انظار عمومی مخفی و مستور بوده است و جز خاصان خاندان کسی به زیارت جمال مبارکش نائل نمی آمد، حتی مردم را از وجود آن حضرت اطلاعی نبوده و طبق روایات فقط موقع نماز بر جنازه مطهّر پدر بزرگوارش به مرا و منظر عمومی آمده و پس از نماز بلافاصله در پرده خفا مستور گردید. از عمه محترمه اش حکیمه خاتون روایت شده که روز آنشب که وی متولد شد در منزل حضرت عسکری بودم، وقتی خواستم به منزلم بروم آن حضرت فرمود: امشب در منزل من بمان که فرزندی متولد خواهد شد که جانشین من و حجت خدا بر ماسوی خواهد بود من با شعف زیاد در منزل آن حضرت بماندم و حضرتش تا آخر روز میان کنیزان خویش نشسته بود. عرض کردم: این مولود مسعود از کدام یک از اینان متولد خواهد شد؟ فرمود: از نرجس. من تعجب کردم زیرا آثاری از وقوع چنین امری در وی ندیدم. تا شب شد و من بر حسب فرموده با نرجس خاتون در اطاق جداگانه خوابیدم و به مناسبت نگرانی از حال نرجس زودتر از شبهای دیگر به تهجّد برخاستم و تا وقتی که هوا روشن می شد مشغول نماز بودم و اثری از فرمایش امام ظاهر نشد. نزدیک بود که شکّی در دلم پدید آید که ناگاه صدای عسکری را شنیدم که می فرماید: شک مکن که وقت نزدیک است. آنگاه در نرجس اضطرابی پدیدار گردید من وی را در بغل گرفتم باز صدای حضرت حسن بلند شد که فرمود: سوره انّا انزلنا را بخوان. وقتی شروع به قرائت کردم گویا آن طفل در شکم مادر با من در قرائت موافقت می کرد. چون فارغ از قرائت شدم آن طفل بر من سلام کرد. من قدری مضطرب شدم. باز امام از حجره دیگر صدا زد که بیم مکن و از قدرت الهی درباره اطفال ما متعجب مباش. ناگهان پرده نوری بین من و نرجس حایل شد و وی لمحه ای از نظرم محو شد. پس از لحظه ای چون نظر کردم نرجس را دیدم که نوری مشعشع از چهره اش ساطع است وآن کودک مقدّس متولّد شده و رو به قبله به حال سجود است. پس فاصله ای نشد که حضرت عسکری (ع) فرمود: فرزند مرا پیش من بیاور. آن طفل را برده به حضرتش دادم. آن حضرت به وی فرمود: ای فرزند بخوان. قدرت الهی ناگاه استعاذه نموده، پس گفت: بسم الّله الرّحمن الرّحیم و نُریدُ أنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فی الاَرضِ و نَجْعَلَهُمْ اَئمَّهً و نَجْعَلهُم الوارثین. (و ما می خواهیم منّت نهیم بر مستضعفان روی زمین و آنان را پیشوایان سازیم و وارثان گردانیم .سوره قصص، آیه5). آنگاه مرغان سفید چندی دیدم که در اطراف حضرت عسکری (ع) جمع شدند آن حضرت به یکی از مرغان فرمود که این فرزند مرا برگیر و نیکو محافظت کن و چهل روز یک مرتبه وی را نزد ما بیاور. آن مرغ طفل را گرفته و با سایر مرغان به هوا پرواز کردند. من عرض کردم: این مرغ چه بود که فرزند خود را به وی سپردی؟ فرمود: او روح القدس است. آنگاه حکیمه خاتون می گوید: من تا وقتی حضرت عسکری حیات داشت، هر چهل روز یک مرتبه برای زیارت امام زمان به منزل آن حضرت می رفتم. تا اینکه آن دفعه که چند روز قبل از شهادت وی به منزل آن حضرت رفتم، حضرت امام زمان را چنان رشد کرده و بزرگ شده دیدم که نشناختم. حضرت عسکری فرمود: این همان فرزند نرجس و خلیفه بعد از من و بقیهُ اللّه عَلَی الاَرض است، پس از من بایستی اطاعت وی کنید. خلاصه حضرت ولی عصر (عج) پس از شهادت پدر بزرگوارش فقط موقعی که جعفر کذّاب خواست بر جنازه حضرت عسکری (ع) نماز بخوانداز پرده استتار ظاهر شده و جلوی صفوف مقابل جنازه مطهر پدرش آمده، با دست مبارک جعفر را عقب زده فرمود: عقب برو ای عمّ، که من به نماز خواندن بر پدرم اولی هستم. و پس از ختم نماز داخل حجره شده از انظار ناپدید گردید. جعفر برای سعایت نزد معتمد خلیفه رفته، قضیه را به وی گفت. معتمد فرستاد تا تمام خانه و حجره ها را جستجو کردند و اثری از حضرتش ندیدند. آنگاه برای احتیاط زنان جاسوسه فرستاد که کنیزان حضرت عسکری را بازجوئی و معاینه کردند که اگر آثار حملی درکنیزی ببینند حبسش کنند تا وضع حمل کند و فرزندش را بکشند.


خلاصه آن جناب هنگام شهادت حضرت عسکری به روایتی پنج ساله و به روایتی دو ساله بوده است که در پس پرده غیبت صغری از انظار مخفی گردید و تا زمان غیبت کبری فقط چهار نفر و کلا و نواب آن حضرت طبق توقیعات صادره از ناحیه مقدسه یکی بعد از دیگری واسطه بین شیعیان و آن حضرت بوده و عرایض و حوائج آنان را به حضورش عرض می کردند و جواب می گرفتند. چهار نفر وکلا به ترتیب: اول: عثمان بن سعید العمروی که در حیات حضرت عسکری (ع) وکالت آن حضرت را داشت و طبق دستور وی وکالت ناحیه مقدسه حضرت حجّت نیز بر وی مقرر شد. دوم: پس از فوت عثمان بن سعید پسرش ابوجعفر محمدبن عثمان از طرف امام به جای پدرش منصوب شد و این دو بزرگوار تا حدود پنجاه سال به وکالت ناحیه مفتخر بودند تا اینکه محمد بن عثمان در جمادی الاولی سال سیصد و پنج مریض شد. در آن حین تعلیقه ای از ناحیه مقدسه به وی صادر شد که ابوالقاسم بن روح را به جای خویش منصوب بدار. پس ابوالقاسم بن روح تا سال سیصد و بیست و سه عهده دار منصب بر افتخار وکالت دربار حضرت ولی عصری (عج) بود و در آن سال که وی را نیز موقع رحلت رسید، به اشاره از ناحیه مقدسه ابوالحسن علی بن محمد العمری را به جای خویش تعیین نمود و آن بزرگوار واسطه بین شیعیان و حضرت حجه بود تا سال سیصد و بیست و نه که وی مریض شد و شیعیان گردش جمع شدند و از وصی او و وکیل ناحیه بعد از فوتش سؤال نمودند. آن بزرگوار توقیع مبارکی از حضرت حجت به آنها ارائه داد که مرقوم فرموده بود: “اما ابوالحسن خود را مهیا کن در فاصله شش روز عازم دیار آخرت می شوی و برای بعد از خود کسی را به جانشینی تعیین مکن که غیبت تام کبری واقع می شود و ظهوری نخواهد بود مگر بعد از امر الهی برای ظهور کلی، و از این به بعد تا هنگام ظهور کلی هر کس ادعای رؤیت من کند کذاب و دروغ گو خواهد بود.” حضار پس از زیارت تعلیقه مبارکه متفرق شده، روز ششم به بالین وی آمده در حال احتضارش دیدند و روح شریفش در نیمه شعبان سیصد و بیست و نه به شاخسار جنان پرواز نمود. جنابش آخرین وکلای اربعه ناحیه مقدسه بود در غیبت صغری، و ابتدای غیبت صغری ازتولد حضرت تا سال سیصد و بیست و نه، و مدت آن هفتاد و چهار سال بوده و این غیبت در زمان خلافت الراضی بالله عباسی بوده است.


عده ای از معاریف صحابه حضرت امام حسن عسکری (ع) که درک زمان حضرت حجة (عج) را نیز نموده اند: 1- محمد ابی ابراهیم ابی مهریار الاهوازی که در رجال مامقانی می گوید ابی طاووس وی را از وکلاء حضرت عسکری شمرده است؛ 2- محمدبن اسحق القمی که در رجال مذکور درباره وی می گوید: عَن الصَّدوق عَنْ مُحَمد بن جَعفربن عون الاسدی انّ مِن وُکلاء الصّاحب ارواحُنا فِداه الذّین رَأوه و وقَفَوا عَلَی مُعْجزاتِه مِنْ اهل قُم مُحمَد بن اسحق؛ 3- ابالقاسم جنیدبن محمد القواریری که در رجال مامقانی درباره وی گفته است: الجنیدُ قاتل فارِس بن حاتم القزوینی الذّی یُستفادُ مِن الاَخبار المَذْکورَه فی تَرْجُمه فارس بن حاتم اَنّه مِن اصحاب العسکری و انّه قَتَلَ فارساً بِاَمْرِه و فیه دِلالَه علی جَلالَته (جنید قاتل فارس بن حاتم قزوینی است و این جنید همان کسی است که به طوری که از اخبار وارده در شرح حال فارس بن حاتم برمی آید وی از اصحاب حضرت عسکری (ع) بوده و به امر آن حضرت، فارس را به قتل رساند و این عمل او دلیل روشن بر بزرگواری و عظمت تمام اوست.)؛ 4- محمدبن صالح بن محمد الهمدانی؛ 5- محمدبن ابراهیم ابی محمد الهمدانی؛ 6- قاسم بن علاء آذربایجانی؛ 7- محمدبن شاذان النیشابوری؛ 8- حاجزبن یزید.


خلفای معاصر آن حضرت تا زمان غیبت صغری: 1- المعتمد بالله عباسی؛ 2- المکتفی بالله؛ 3- المعتضد بالله؛ 4- القاهر بالله؛ 5- الرضی بالله که در زمان وی غیبت کبری واقع شد

No comments: