Friday, May 4, 2007

قطب هفدهم: شاه برهان الدین خلیل الله

اَلعارِفُ بِاَمرالله و مَجْلی اسرارِالله، جناب میرشاه برهان الدّین خلیل الله. یگانه فرزند برومند حضرت شاه نعمت الله و خلیفه و جانشین آن جناب است. وی در کوه بنان کرمان در سال هفتصد و هفتاد و پنج هجری متولد شده. جناب شاه نعمت الله درباره تولد وی فرموده است:

از قضای خدای عزّوجل -- حیّ قیوم و قادر سبحان
نیم ساعت گذشته بود از روز -- روز آدینه در مه شعبان
یازدهم بد ز ماه وقت شریف -- ماه در حوت و مهر در میزان
پنج و هفتاد و هفتصد از سال -- رفته در کهبنان که ناگاهان
میر برهان دین خلیل الله -- آمد از غیب بنده را مهمان
خیر مقدم برآمد از عالم -- مرحبائی شنیدم از یاران
کسب او باد علم ربّانی -- حاصلش باد عمر جاویدان

وی ذاتاً از اوان کودکی گرم خو و مهربان و زود اُنس بود به حدّی که هر کس را می دید اظهار مهر و علاقه به وی می کرد، وجود گرامیش بی نهایت مورد توجه و علاقه پدر بزرگوارش بود که از کثرت علاقه درباره اش فرموده:

ای به نور روی تو روشن دو چشم جان من -- ای خلیل الله من فرزند من برهان من
شمع بزم جان من از نور رویت روشن است--باد روشن دائماً چشم و چراغ جان من
مدت هفتاد سال از عمر من بگذشته است--حاصل عمرم توئی ای عمر جاویدان من
یادگار نعمت الله قره العین رسول--نسل طه آل یاسین سایه سلطان من

جناب شاه خلیل الله علوم ظاهری را در خدمت ارادتمندان پدر تحصیل و معارف باطنی و عوامل سیر و سلوک را در ظلّ تربیت پدر تکمیل نموده، از فیوضات باطنه پدر بهر ور گردیده، مدارج کمال را طی نمود تا به سمت خلیفه الخلفائی و جانشینی پدر بزرگوارش نایل آمده پس از رحلت پدر بزرگوارش طبق اجازه و امر پدر ارشاد طالبان و هدایت جویندگان راه حق را به عهده گرفت و در آن هنگام پنجاه و نه سال از عمر وی گذشته بود. حضرت شاه نعمت الله خطاب به وی فرموده بود که:

رهرو و میر ما خلیل الله -- در همه راه با همه همراه
جمع کن رهروان و خوش میگو -- وحده لاالّه الاَهو

چون صیت جلوس وی بر مسند ارشاد به دور و نزدیک رسید، از هر شهر و دیار فقرا و دراویش برای تجدید بیعت و اخذ شرافت روی به درگاهش نهادند. چون حاکم کرمان از هجوم خلایق و ازدحام عام به درگاه وی مستحضر شد، متوحش شده شرحی از کثرت هواداران و ارادتمندان و مبالغه در باب ثروت آن جناب به سلطان وقت شاهرخ تیموری نگاشته اضطراب خود را آشکار کرد، به طوری که شاهرخ نیز نگران شده آن حضرت را محرمانه به دارالسلطنه هرات احضار نمود. وی حسب الامر سلطان به هرات رفته، مدتی در آن بلاد توقف فرمود. گویند که هر وقت حضرت شاه خلیل الله به دربار شاهی می رفت در محفه ای می نشست و تا داخل بارگاه می رفت و چون وارد می شد با سلطان بر یک مسند جلوس می فرمود. امیری از اعاظم امرای شاهی به نام فیروز شاه که غالباً در محضر شاهی بود و بر حضرت شاه خلیل الله به شدّت حسد می ورزید، نوبتی در محضر سلطان به آن حضرت گفت: مخدوما، مرا در خاطر بر رفتار شما سه اعتراض است: اول آنکه پادشاه جهان سلطان و اولی الامر است و تعظیم اولی الامر بر کافّه مسلمانان واجب است و شما با محفّه به بارگاه سلطان می آئید. دوم آنکه بدون رعایت رتبه پادشاهی در پهلوی شاه روی مسند جلوس می فرمائید. سوم آنکه مالیات املاک کرمان را به مأمور شاهی نمی پردازید. آن حضرت در جواب فرمود که سلطان از پدر تاجدارش حضرت صاحب قرآن و الاتر نخواهد بود و پدر من بر درگاه آن پادشاه با محفّه می رفت، حتّی یک دفعه هم این بیت را برای آن پادشاه انشاء فرموده:

مُلک من عالمی است بی پایان -- و آن تو از ختاست تا شیراز

و اما جلوس من با پادشاه در مسند: من از پدر خود شنیدم که فرمود در حدیث نبوی وارد است که هر کسی را این دغدغه در سر باشد که فرزندان من باید در حضور او بایستد به تحقیق حرام زاده است، و من به پاکی نطفه و حلال زادگی سلطان یقین دارم. اما خراج املاک کرمان: منازعت یزید و جدم حسین (ع) بر سر همین چیزها بود. اکنون هم هر چه تو از املاک من خواستاری به تو واگذار نمودم برو تصرف نما. شاهرخ به آن امیر تغیّر نموده، فرمود: تو را به این فضولی ها چه کار؟ و از حضرتش عذرخواهی نمود.
وی را در هندوستان نیز سرسپردگان و مریدان از هر طبقه بسیار بود، چنانکه یکی از راجه های هندی کرسیئی برای آن حضرت فرستاده که پایه به آن طلا و مرصع به جواهر بود که عیناً آن را با تسبیحی از یاقوت و تحف دیگر برای شاهرخ مرحمت فرمود. بایسنقر میرزا فرزند ارشد شاهرخ میرزا ارادتخاصی به حضرتش داشته است، چنانچه وقتی در مجلس هنگام دست شستن آن حضرت شاهزاده شخصاً طشت و آفتابه ای به حضورش آورد. بالاخره چون مدتی از توقف حضرتش در هرات گذشت با موافقت شاهرخ به کرمان عزیمت فرمود، پس ازچندی فرزند خود شاه شمس الدّین محمد را به نمایندگی خود در ماهان تعیین و امور آستانه ماهان را به وی واگذار و خود با دو فرزند دیگر شاه محب الدّین حبیب الله و شاه حبیب الدّین محب الله عازم دکن شد. شاه نور الله فرزند دیگر وی که از چندی قبل در دگن بود مهیای استقبال از پدر بزرگوارش گردید، ولی سلطان دکن، سلطان احمدشاه بهمنی به واسطه گرفتاری جنگ با هنود شخصاً از استقبال معذور بود، لذا عده ی از اشراف و اکابر را در معیّت شاه نورالله به استقبال فرستاد. آنان هنگام شرفیابی به حضور شاه خلیل الله اضطراب خاطر سلطان را به واسطه هجوم هنود به عرض رسانیدند. آن جناب هنگام حرکت قبلی خواسته، محفّه بر آن بسته سوار شد و به طرف رزمگاه دو سپاه رفت و به عزم جنگ و غزا بر لشکر کفار تاخت، هنود چون جنابش را دیدند از سطوت ملکوتی وی مضطرب و متحیر شدند. مرتاضی که در میان هنود بود فریاد برآورد که مردی که بر آن فیل سوار است دارای جنبه ملکوتی و رتبه روحانی است و ما را یارای جنگ و غلبه بر او نیست. کفار از گفته وی مرعوب و فرار بر قرار اختیار نمودند، و سلطان احمد از آن مخمصه خلاصی یافت و بر دست شاه خلیل الله بوسه ها داده، آن حضرت را با عزت و احترام وارد دکن نمود، و منزل و لوازم آسایش وی همراهان را از هر جهت فراهم آورد و حضرتش تا هنگام رحلت در دکن توفق فرمود.
جناب شاه خلیل الله را چهار فرزند برومند بود: 1- شاه نورالله؛ 2- میرشمس الدّین محمد؛ 3- میرمحب الدّین حبیب الله؛ 4- میرحبیب الدّین محبّ الله.
شاه نورالله فرزند ارشد وی قبل از عزیمت پدر بزرگوارش به دکن به آن ولایت رفت و سلطان احمد از وی به اعزاز تمام استقبال و پذیرائی نموده، وی را بر همه عظمای شهر حتّی اولاد سیّد محمد گیسودراز مقدم می داشت. وی تا آخر حیات در دکن مقیم و در همانجا وفات یافت (مقبره ایشان در شهر بیدر می باشد که فاصله آن از حیدرآباد یکصد و سی کیلومتر است و گنبد و صحن مفصل زیبا دارد، لیکن مخروبه شده است). دومین فرزند شاه شمس الدّین را پدر هنگام عزیمت دکن در ماهان گذاشت و امور دنباله و آستانه را به وی محول نمود، و آن جناب پدر شاه تقی الدّین ثانی قطب بیست و دوم سلسله نعمت اللّهی استکه شاه خلیل الله ثانی فرزند شاه تقی الدّین است. سومین فرزند جناب شاه خلیل الله، محب الدین حبیب الله است که موقع تولد وی جدش حضرت شاه نعمت الله درباره وی فرمود: «شاه السند و شهیدالهند» و همین طور هم شد زیرا وی زمان اختلال اوضاع سلطنتی سلطان احمد بهمنی و اختلاف آنان با هنود در محاربات شرکت نمود، عاقبت در قلعه ای موسوم به بیجارپور شربت نوشید. چهارمین فرزند شاه خلیل الله حضرت شاه حبیب الدّین محب الله است که به خلافت و جانشینی پدر بزرگوارش نائل آمد و بر مسند قطبیت پس از پدرش نشست. جناب شاه خلیل الله در سال هشتصد و شصت در دکن رحلت و خلافت خود و امور سلسله را به فرزند ارجمندش جناب شاه حبیب الدّین محبّ الله محوّل فرمود. مدت تمکّن وی بر مسند ارشاد بیست و شش سال و سنین عمر وی بالغ بر هشتاد و پنج سال بود.
مشاهیر معاصرین آن جناب از علماء و فقهاء:
از علماء شیعه: 1- شیخ ناصربن ابراهیم عاملی غنیاثی صاحب حواشی علام؛ 2- ابن ابی جمهور شیخ محمدبن علی بن ابراهیم بن ابی جمهور؛ 3-ابوالعباس احمدبن فهد حلّی مشهور به ابن فهد.
از اهل سنت: 1- ابن حجر عسقلانی؛ 2- احمدبن علی ملقب به شهاب الدّین؛ 3- مقریزی احمد بن علی بن عبدالقادر ملقب به تقی الدّین.
از عرفا و مشایخ عظام:
1- شیخ جلال الدّین مشهور به شیخ چندا؛ 2- خواجه مؤید مهنه ای؛ 3- خواجه شمس الدّین محمد از احفاد سلطان ابویزید بسطامی؛ 4- شمس الدّین محمد شادکامی؛ 5- شمس الدّین محمد روجی؛ 6- کمال الدّین عبدالرازق سمرقندی؛ 7- شیخ مودود لاری.
از سلاطین و امراء در ایران و هندوستان:
در هند: 1- نظام شاه بهمنی؛ 2- سلطان محمود بهمنی.
در ایران: 1- میرزا شاهرخ بن امیرتیمور؛ 2- میرزا الغ بیک بن شاهرخ؛ 3- میرزا شاه محمودبن بایسنقر.
از شعرا و حکماء:
1- مولانا طوطی شاعر؛ 2- سیمی شاعر؛ 3- شیخ محمد جامی شاعر برادر عبدالرحمن جامی؛ 4- مولانا لطفی شاعر؛ 5- شرف الدّین علی یزیدی ادیب و شاعر.

No comments: