Wednesday, May 16, 2007

قطب بیست و هفتم: شیخ شمس الدین دکنی

اَلسَلطانُ السَّنی و المُقربُ اِلی الله الغَنی، جناب شمس الدّین دکنی. نام شریفش شمس الدّین و در دکن، مسقط الرأس خود، مشهور به شمس مولا بوده. جنابش فرزند ارجمند شیخ محمود دکنی است که حضرتش هم در دکن معروف به شاه محمود اولیاء بود. شیخ شمس الدّین طبق آنچه از کتاب محبوب ذوالمنن، تذکره اولیاء دکن تألیف محمد عبدالجّبار هندی به زبان اُردو و اقتباس شده است، در سال یکهزار و هشتاد هجری در شهر حیدرآباد دکن متولد گردیده و در ظّل عطوفت و مواظبت پدر بزرگوارش نشو و نما یافته و پس از انقضاء دوران کودکی از محضر پدر بزرگوار و سایر علماء و دانشمندان آن دیار کسب علوم ظاهری نموده تا آنگاه که در علوم ظاهری کامل گردید. پس از تکمیل علوم ظاهر و قال، طالب و مشتاق علوم باطن و حال شده و بر دست پدر عالی مقدار وارد وادی سلوک الی الله گردید تا به عنایت پروردگار و توجه مرشد بزرگوار و سعی و مداومت در کار، مراتب را به انتها رسانیده و هدایت و پیشوائی خلق را مستعد و قابل و به مقام خلافت و جانشینی پدر نائل آمد و به راهنمائی انام مأمور گردید.
حضرتش صاحب کشف و کرامات بسیار بود، عموم مردم دکن از شیعه و سنّی معتقد حضرتش و ارادتمند وجود مبارکش بوده اند. حضرتش نیز نسبت به هر دو فرقه به طور مساوی محبت و عنایت می فرمود و همه را از زلال معرفت و هدایت سیراب می نمود. هم چنین با تمام مشایخ طریقت و نمایندگان سلالسل فقری معاصر خویش رفتاری محبوب آمیز و مهرانگیز و بزرگوارانه و محترمانه داشت. حضرتش غالباً در خانقاه خود که بر سر کوهی واقع بود منزوی و معتکف می بود و چندان مراوده با امراء و وجوه الناس نداشت و فقط در هفته یک روز، روز پنجشنبه از حجره بیرون آمده و با مریدان و معتقدان و زیارت کنندگان خود مصاحبه می فرمود و آنان را از زیارت خود بهره مند می نمود. در انوارالاخیار، چاپ هند، می نویسد که ترتیب خروج آن جناب از حجره چنین بود که وی با لباس سفید در بر و عمامه سفید بر سر، شالی سفید برکمر بسته، شمشیر و خنجری از آن آویزان نموده، بیرون تشریف می آورد و مریدان که دم درب حجره به حالت احترام ایستاده بودند وی را با سلام و صلوات و ذکر و تسبیح پروردگار استقبال می نمودند. آنگاه حضرتش در میان آنها جلوس می فرمود و به مصاحبه و بیان لطایف و نکات سیر و سلوک و یا به مراقبه ذکر و فکر مشغول می شد و در هر حال بر محضرش چنان سکوتی دل انگیز و هیبت آمیز حکم فرما می شد که کسی را مجال صحبت دنیوی نبود.
صاحب کتاب مشکوة النبوّه می نویسد: حضرتش صاحب تصرّف و دارای کرامات بسیار بود، مِن جمله مشهور است که حضرت شمس الدّین در روز سالگرد رحلت حضرت شیخ محمود پدر بزرگوارش طبق معمول هندوستان به تهیه وسائل مجلس تذکّر در این روز که به زبان هندی «عرس» می گویند، بود و مریدان و معتقدان عده کثیری در حضرتش مجتمع بودند تا به سر کوهی که مرقد حضرت شیخ محمود بود برای انجام مراسم بروند. ناگهان خبر رسید که شیری عرین بر سر راه ظاهر شده و راه را به عابرین بسته است، مجتمعین مضطرب و متحیر شدند که چه کنند. ناگاه حضرت شیخ شمس الدّین از جای حرکت فرموده، تنها به محل توقف شیر رفته، فرمود: امروز روز عرس حضرت شاه محمود و خلایق برای برگزاری مراسم و خواندن فاتحه جمع شده اند تو از این جا برو و راه را باز کن. شیر به شنیدن کلام آن حضرت راه جنگل پیش گرفت تا از نظر غائب شد. حضرت شیخ طبق روایت کتاب تذکرة اولیای دکن در چهاردهم جمادی الاولی سال یکهزار و صد و شصت و یک هجری در سن هشتاد سالگی خرقه تهی کرده، به سرای باقی شتافت و مسند ارشاد و هدایت را به جانشین و فرزند ارشد خود جناب سیدعلیرضا ملقب به رضاعلیشاه سپرد. مرقد مطهر حضرت شیخ شمس الدّین در جوار مرقد مطهّر پدر بزرگوارش شیخ محمود در همان خانقاهی که در بالای کوهی در حیدرآباد مشهور به کوه شاه محمود است، واقع و زیارتگاه عام و خاصّ است.
اولاد حضرت شیخ شمس الدین: حضرتش چهار پسر داشته است: 1- سیّدعلیرضا ملقب به رضاعلیشاه؛ 2- سیدمحمدعلی؛ 3- شاه عظیم الدین؛ 4- سید ارتضاء.
سلطان معاصر آن جناب: آصف جاه دکنی سر سلسله سلاطین آصف جاهی حیدرآباد.

No comments: