Sunday, May 13, 2007

قطب بیست و ششم: جناب شیخ محمود دکنی

اَلشّیخُ الجَلیل و المَظهَرُ الاَصیل، شیخ محمود ساکن دکن. مولد و موطن اصلی آن جناب طبق آنچه عبد الجبّار هند در کتاب تذکرة اولیاء دکن از انوارالاخبار نقل کرده، نجف اشرف بوده و اجداد آن جناب متولّی آن آستان ملائک پاسبان بوده اند.
جنابش بر اثر تقدیر پروردگار و گردش روزگار از موطن اصلی رهسپار دیار هندوستان گردیده و پس از سیر و سیاحت در نقاط مختلف آن کشور سرانجام به شهر بیدر دکن که مقرّ حضرت شمس الدّین حسینی قطب سلسله شاه نعمت اللهی بود وارد شد و چون آوازه ارشاد و هدایت و صیت بروز کرامات و خوارق عادات آن ولایت مآب را در تمام ولایت دکن بر سر هر کوی و برزن بلند دید شوق دیدار آن مرشد کامل در سینه وی مشتعل گردید و روزی با همراهان و موالیان به حضور حضرت شیخ رفت و در همان جلسه اول فریفته چهره ملکوتی و صورت نورانی وی شده، دست طلب و ارادت به دامانش زده به شرف قبول توبه و اخذ تلقین مفتخر گردید و دل در اقامت آن دیار و اعتکاف کوی آن بزرگوار بست و تا سه سال تمام از محضر پیر عالی مقدار دوری نجست و در آن مدّت با سعی تمام درِ دل را بکوفت تا عاقبت به مقصود واصل و در سیر و سلوک کامل گردید و توانائی ارشاد و راهنمائی خلق از وجناتش ظاهر شده، از حضرت شمس الدّین به دریافت منصب خلافت و اجازه جلوس بر مسند هدایت نائل آمد، آنگاه از طرف شیخ بزرگوار مأمور عزیمت حیدرآباد شد.
جنابش در اواخر سلطنت سلطان عبداللّه قطب پادشاه حیدرآباد، آن ولایت را به نور جمال خویش منوّر فرمود و بر سر کوهی که هم اکنون به کوه شاه محمود معروف است، اقامت فرموده به عبادت پروردگار اشتغال جست. حضرتش گاهی چنان از نشئه باده معرفت و زلال محبت الّهی سر مست می گردید که مدتی به حالت اغما و بیهوشی می افتاد. در افاقه یکی از این حالات فرمود که مرقد من در همین محل و بر سر همین کوه خواهد بود و اجل موعود در همین مکان خواهد رسید. و پس از چندی در سر همان کوه شالوده خانقاهی ریخت و با نهایت اهتمام شروع به ساختمان آن نمود و برای پیشرفت بیشتر کار به مزدوران و عمله جات اجرت بسیار و بیشتر از حدّ انتظار آنها مرحمت می فرمود.
اتفاقاً در همان ایّام سلطان ابوالحسن تاناشاه پادشاه آن وقت دکن مشغول ساختن قصری برای خود و بناء گنبدی بر مقبره مرشد خود موسوم به شاه راجو بود و اکثر عمله جات در آن دو بنا مشغول کار بودند و عمله کمتر پیدا می شد و کار خانقاه جناب شیخ محمود به تأنّی پیش می رفت، لذا جناب شیخ اجرت کارگران و عمله جات را دو برابر معمول مقرر فرمود. به این سبب کارگران به طرف خانقاه حضرت شیخ روآور شدند و پیشرفت ساختمان ابوالحسن شاه به توقف گرائید. شاه از این باب خشمگین شده امر کرد که عموم کارگران را اجباراً به سر ساختمان پادشاهی بیاورند. کارگران را روزها به عنف به سر کار پادشاهی می بردند ولی آنها شب ها را در عوض روز به طمع اجرت زیاد به سر بنای خانقاه رفته به کار می پرداختند و دو برابر اجرت معمولی روز اجرت می گرفتند. اما کار شب و بیدار خوابی، آنها را خسته و فرسوده می کرد و روز سر ساختمان پادشاهی به سستی و اهمال می گذراندند. از این رو تاناشاه به شدّت متغیر شد و در صدد راهی برای تعطیل کار بنّائی خانقاه بر آمد. و چون کار بنّائی شبِ خانقاه مستلزم وجود چراغ و وجود چراغ مستلزم وجود روغن سوخت بود لذا تاناشاه حکمی صادر کرد که هیچ یک از عصّاران و روغن گران حق ندارند به کسان و بستگان و کارکنان حضرت شیخ محمود روغن بفروشند که نتیجتاً کار خانقاه تعطیل شود. حضرت شیخ پس از شنیدن این قضیّه متنفر شده فرمودند: به جای روغن از آب چاه خانقاه در چراغ و مشعل ها ریخته آنها را برافروزند. و از کرامت آن جناب آب چاه به جای روغن مشتعل می شد و کارگران در روشنائی به کار ادامه می دادند، و جناب شیخ درباره تاناشاه نفرین کرده، فرمود: بنای این خانقاه به عون الهی به اتمام خواهد رسید ولی قصر تاناشاه و گنبد شاه راجو ناتمام می ماند و تاناشاه عن قریب مغلوب غالبی می شود و سلطنتش را از دست می دهد. عاقبت هم آنچنان که وی فرمود عالمگیر شاه در سال یکهزار و نود و هفت بر تاناشاه حمله کرده، هجوم آورد و قرب ده ماه وی را در کلکنده پای تخت او محاصره نمود و در سال یکهزار و نود و هشت کلکنده را مفتوح و تاناشاه را اسیر و در قلعه دولت آباد زندانی نمود که پس از چهار سال اسارت در سال یکهزار و یکصد و دوازده در زندان جان سپرد و قصر وی و گنبد شاه راجو همچنان ناتمام ماند.
خلاصه جناب شیخ محمود مرشدی کامل و عارفی واصل و شیخی صاحب کمال و رهبری فرشته خصال بود. جنابش در سیزده شعبان سال یکهزار و صد هجری خرقه تهی فرموده به سرای باقی شتافت و در همان خانقاه کوهستانی خود مدفون گردید. (در ده کیلومتری حیدرآباد در کوه میر محمود اولیاء دارای بارگاه مفصل و ساختمان زیباست لکن متأسفانه رو به خرابی است.) صاحب مشکوة النبوّه می نویسد که جناب شیخ قبر مطهّر و مرقد منوّر خود را در زمان حیات خویش ساخته و آماده کرده بود. جنابش صاحب اولادی چند بود که ارشد و اکبر آنها جناب شیخ شمس الدّین معروف به شمس مولا را به خلافت و جانشینی خویش تعیین نموده و مسند ارشاد و هدایت را به وی واگذار فرمود، رحمة اللّه علیه رحمة واسعه.

No comments: