قطب سی ام: مجذوب علی شاه همدانی
اَلفَریدُ التبِیانی و الصِّراطُ المُستقیم المیزانی، جناب مجذوب علیشاه همدانی. نام شریفش محمدجعفر و از ایل قراگوزلو از طایفه ازبک لو می باشد. پدر بر پدر، بزرگ ایل و قبیله خود را سرخیل بوده اند و بعضی از آنان به وزارت فارس و سرداری کرمان نایل آمده بودند.
جدش حاج عبدالله خان در زمان کریم خان دارای جاه و جلال و حکومت همدان و نواحی آن عهده دار و با سمت حکومت به غایت متقی و پرهیزکار و بی نهایت عادل و خوش رفتار بوده است. حاج صفر خان والد آن جناب با وجود مهیا بودن تمام وسایل جاه و جلال و آمادگی همه ممکنات برای به دست گرفتن حکومت و اقتدار از امور دنیوی اعراض و کناره گیری نموده، باداشتن همه قسم وسعت مالی به اقل مایقنع از مأکول و ملبوس اقتصار کرده، شب و روز به طاعت پروردگار مشغول بود، و اکثر سالها به زیارت ائمه هدی (ع) به عتبات عالیات مشرف می شد تا سفر آخر که در کربلای معلی به دار باقی رحلت نمود.
فرزند برومندش جناب مجذوب علیشاه در هنگام صباوت به تحصیل علوم مشغول و تا سن هفده سالگی در همدان علوم صرف و نحو و منطق و ادبیات را تحصیل، سپس به اصفهان عزیمت و پنج سال در آنجا نزد علمای وقت به تکمیل علوم مختلفه اشتغال داشت. پس از کاشان رفته چهار سال در خدمت مولانامهدی نراقی کسب حکمت الهی و علم فقه و اصول نمود، و با اشتغال و سرگرمی به تحصیل علوم ظاهری و مراقبت در مراتب زهد و تقوی، طریق تحقیق و تدقیق در راه دین را نیز از نشر دور نداشت. با اینکه در ریعان جوانی بود دل به جهان و زخارف آن خوش نکرد و دنیا را در نظر همت وی محبتی و قدر و اعتباری نبود، همواره در پی یافتن حقیقت و جستن مقصود حقیقی بود، از این رو خدمت جمعی از زهّاد و علماء و حکماء عصر از قبیل میرزا محمدعلی میرزانصر و مولانا محراب گیلانی و میرزا ابوالقاسم مدرس اصفهانی و شیخ جعفر نجفی و شیخ احمد احساوی و غیرهم رسیده، از هر بوستانی گلی چید، ولی جمال مقصود نهائی را در صحبت آنها ندید. عاقبت آتش شوقش در طلب مقصود تیزتر شده و دست طلب گریبانش را گرفت و به طرف عرفا و فقرا کشانیده، وی را با جمعی از این طایفه اتفاق ملاقات و مصاحبت دست داد، تا آخرالامر در اصفهان به محضر قطب العارفین حسین علیشاه مشرف گردید و جمال مقصود را در آینه جبهه وی مشاهده نموده، دست ارادت به دامان وی زده توبه و تلقین یافت و به یُمن تربیت آن جناب در اندک مدتی به مرتبه عالی از سلوک نایل آمد. سپس در خدمت عارفان بالله سیدمعصوم علیشاه و نورعلیشاه تشرف حاصل نموده و در سنه یکهزار و دویست و هفت هجری از طرف جناب نورعلیشاه اجازه دستگیری و ارشاد یافت و به راهنمائی عباد مشغول شد. تا در سال یکهزار و دویست و سی وچهار جناب حسین علیشاه در کربلای معلی وی را به سمت خلیفه الخلفائی و جانشینی خویش تعیین و امور فقرا را به ایشان محول فرمود. وی پس از آن جناب به وطن مألوف مراجعت و به ترویج شریعت غرّا و بسط طریقت بیضا و نشر علوم ظاهری و باطنی مشغول گردید.
در موطن آن جناب با اینکه علماء معاصر وی به مراتب اجتهاد آن حضرت معترف بودند و به کرات تقاضا می نمودند که در امور شرعی فتوی صادر کند و به صدور احکام شرعی مبادرت ورزد، وی به هیچ وجه قبول نفرموده حتی به امامت جماعت و یا تولیت موقوفات و امثال آنها هیچگاه مبادرت نکرد، مع ذالک بنابر شیوه همیشگی اهل دنیا به سعایت حسودان و منکران فقر و عرفان جمعی از عالم نمایان عصر فتوی به الحاد و کفر آن جناب نوشتند و در اطفاء نور وجودش به سعی و جدیت پرداختند و حکام را نیز در این باب با خود یار و یاور ساختند و شروع به آزار و اذیت وی نمودند، تا بالاخره ناچار به طرف تبریز مسافرت فرمود و در تبریز در سال یکهزار و دویست و سی و نه موقع سجود نماز روح شریفش به آشیان قدس پرواز نمود. جانشین و خلیفه وی جناب مستعلی شاه است. مدت تمکن وی بر مسند ارشاد پنج سال بوده است.
آن جناب را مصنفات متعددی است مِن جمله رساله مراحل السالکین مشتمل بر بیست و چهار فصل در آداب سلوک، دیگر مرآت الحق فارسی مشتمل بر پانزده فصل، دیگر شرحی بر دعای اَللّهم نَوِّر ظاهِری بطاعتِکَ (خدایا ظاهر من را به طاعت خود، روشن گردان.) و دیگر شرحی بر زیارت جامعه.
مأذونین از طرف آن جناب: 1- جناب زین الممالک احمد ملقب به نظام علیشاه کرمانی؛ 2- شیخ الاسلام جناب میرزا مسلم ارومیه ای ملقب به نصرت علی؛ 3- جناب سید حسین زاجکانی قزوینی.
مشاهیر معاصرین آن جناب: چون مدت ارشاد آن جناب بیش از پنج سال نبوده است، معاصرین حضرتش همان معاصرین جناب حسینعلی شاه است.
جدش حاج عبدالله خان در زمان کریم خان دارای جاه و جلال و حکومت همدان و نواحی آن عهده دار و با سمت حکومت به غایت متقی و پرهیزکار و بی نهایت عادل و خوش رفتار بوده است. حاج صفر خان والد آن جناب با وجود مهیا بودن تمام وسایل جاه و جلال و آمادگی همه ممکنات برای به دست گرفتن حکومت و اقتدار از امور دنیوی اعراض و کناره گیری نموده، باداشتن همه قسم وسعت مالی به اقل مایقنع از مأکول و ملبوس اقتصار کرده، شب و روز به طاعت پروردگار مشغول بود، و اکثر سالها به زیارت ائمه هدی (ع) به عتبات عالیات مشرف می شد تا سفر آخر که در کربلای معلی به دار باقی رحلت نمود.
فرزند برومندش جناب مجذوب علیشاه در هنگام صباوت به تحصیل علوم مشغول و تا سن هفده سالگی در همدان علوم صرف و نحو و منطق و ادبیات را تحصیل، سپس به اصفهان عزیمت و پنج سال در آنجا نزد علمای وقت به تکمیل علوم مختلفه اشتغال داشت. پس از کاشان رفته چهار سال در خدمت مولانامهدی نراقی کسب حکمت الهی و علم فقه و اصول نمود، و با اشتغال و سرگرمی به تحصیل علوم ظاهری و مراقبت در مراتب زهد و تقوی، طریق تحقیق و تدقیق در راه دین را نیز از نشر دور نداشت. با اینکه در ریعان جوانی بود دل به جهان و زخارف آن خوش نکرد و دنیا را در نظر همت وی محبتی و قدر و اعتباری نبود، همواره در پی یافتن حقیقت و جستن مقصود حقیقی بود، از این رو خدمت جمعی از زهّاد و علماء و حکماء عصر از قبیل میرزا محمدعلی میرزانصر و مولانا محراب گیلانی و میرزا ابوالقاسم مدرس اصفهانی و شیخ جعفر نجفی و شیخ احمد احساوی و غیرهم رسیده، از هر بوستانی گلی چید، ولی جمال مقصود نهائی را در صحبت آنها ندید. عاقبت آتش شوقش در طلب مقصود تیزتر شده و دست طلب گریبانش را گرفت و به طرف عرفا و فقرا کشانیده، وی را با جمعی از این طایفه اتفاق ملاقات و مصاحبت دست داد، تا آخرالامر در اصفهان به محضر قطب العارفین حسین علیشاه مشرف گردید و جمال مقصود را در آینه جبهه وی مشاهده نموده، دست ارادت به دامان وی زده توبه و تلقین یافت و به یُمن تربیت آن جناب در اندک مدتی به مرتبه عالی از سلوک نایل آمد. سپس در خدمت عارفان بالله سیدمعصوم علیشاه و نورعلیشاه تشرف حاصل نموده و در سنه یکهزار و دویست و هفت هجری از طرف جناب نورعلیشاه اجازه دستگیری و ارشاد یافت و به راهنمائی عباد مشغول شد. تا در سال یکهزار و دویست و سی وچهار جناب حسین علیشاه در کربلای معلی وی را به سمت خلیفه الخلفائی و جانشینی خویش تعیین و امور فقرا را به ایشان محول فرمود. وی پس از آن جناب به وطن مألوف مراجعت و به ترویج شریعت غرّا و بسط طریقت بیضا و نشر علوم ظاهری و باطنی مشغول گردید.
در موطن آن جناب با اینکه علماء معاصر وی به مراتب اجتهاد آن حضرت معترف بودند و به کرات تقاضا می نمودند که در امور شرعی فتوی صادر کند و به صدور احکام شرعی مبادرت ورزد، وی به هیچ وجه قبول نفرموده حتی به امامت جماعت و یا تولیت موقوفات و امثال آنها هیچگاه مبادرت نکرد، مع ذالک بنابر شیوه همیشگی اهل دنیا به سعایت حسودان و منکران فقر و عرفان جمعی از عالم نمایان عصر فتوی به الحاد و کفر آن جناب نوشتند و در اطفاء نور وجودش به سعی و جدیت پرداختند و حکام را نیز در این باب با خود یار و یاور ساختند و شروع به آزار و اذیت وی نمودند، تا بالاخره ناچار به طرف تبریز مسافرت فرمود و در تبریز در سال یکهزار و دویست و سی و نه موقع سجود نماز روح شریفش به آشیان قدس پرواز نمود. جانشین و خلیفه وی جناب مستعلی شاه است. مدت تمکن وی بر مسند ارشاد پنج سال بوده است.
آن جناب را مصنفات متعددی است مِن جمله رساله مراحل السالکین مشتمل بر بیست و چهار فصل در آداب سلوک، دیگر مرآت الحق فارسی مشتمل بر پانزده فصل، دیگر شرحی بر دعای اَللّهم نَوِّر ظاهِری بطاعتِکَ (خدایا ظاهر من را به طاعت خود، روشن گردان.) و دیگر شرحی بر زیارت جامعه.
مأذونین از طرف آن جناب: 1- جناب زین الممالک احمد ملقب به نظام علیشاه کرمانی؛ 2- شیخ الاسلام جناب میرزا مسلم ارومیه ای ملقب به نصرت علی؛ 3- جناب سید حسین زاجکانی قزوینی.
مشاهیر معاصرین آن جناب: چون مدت ارشاد آن جناب بیش از پنج سال نبوده است، معاصرین حضرتش همان معاصرین جناب حسینعلی شاه است.
No comments:
Post a Comment